کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شترخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شترخوار
لغتنامه دهخدا
شترخوار. [ ش ُ ت ُ خوا / خا ] (اِخ ) دهی از دهستان فشافویه بخش ری شهرستان تهران . دارای 176 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
شترخوار
لغتنامه دهخدا
شترخوار. [ ش ُ ت ُ خوا / خا ](نف مرکب ) خورنده ٔ شتر. رجوع به اشترخوار شود. || (اِ مرکب ) اشترخار. رجوع به اشترخار شود.
-
جستوجو در متن
-
اشترخوار
لغتنامه دهخدا
اشترخوار. [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ مرکب ) اشترخار که خارشتر باشد. (برهان ). اشترخار است که خار شتری باشد. (آنندراج ). نام درختی است خرد خاردار که شتر را نیک فربه گرداند و از خار مانند شهد شیره بدرآید. (هفت قلزم ). و رجوع به اشترغار و اشترغاز و اشترخار...
-
اشترگیاه
لغتنامه دهخدا
اشترگیاه . [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) اشترخار است که خار شتری باشد. (برهان ) (آنندراج ). اشترخار. (جهانگیری ). خارشتر. شترخار. شترخوار. اشترخوار. اشترغار. اشترغاز. بادآور. و رجوع اشترخوار و اشترخار و شترخوار و شترخار و خارشتر شود. || گیاهی است دوائی که آن...
-
کرنه
لغتنامه دهخدا
کرنه . [ ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) خاری است که آن را اشترخار گویند و بعضی گویند ماری است که آن را اشترخار خوانند. (برهان ) (آنندراج ). گیاه اشترخار. (ناظم الاطباء). گرنه . || کنه را نیز گفته اند و آن جانوری است که بر بدن خر و شتر و گاو چسبد و خون خورد. (ب...
-
شترخواره
لغتنامه دهخدا
شترخواره . [ ش ُ ت ُ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) اشترخوار. رجوع به شترخوار شود. || (اِ مرکب ) ضریع : چون خشک باشد و ما آن را اشترخواره گوییم و آن خبیث تر طعامی باشد. (از تفسیر ابوالفتوح ج 5 ص 515). رجوع به اشترخار و اشترخوار شود.
-
کرته
لغتنامه دهخدا
کرته . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) علفی باشد که از آن جاروب سازند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کُربه شود. || گیاهی بود پرخار و درشت ، اشترخارش گویند که آن را اشتر خورد. (لغت فرس اسدی ). درخت کوچک خاردار که آن را اشترخار گویند. (برهان ) ...
-
ستبرق
لغتنامه دهخدا
ستبرق . [ س ِ ت َ رَ ] (معرب ، اِ) استبرق : بوستان گشت چون ستبرق سبزآسمان گشت چون کبود قصب . فرخی .صحرا گویی که خورنق شده ست بستان همرنگ ستبرق شده ست . منوچهری .بپوشند در زیر چادر همه ستبرق ز بالای سر تا به ران . منوچهری .اندر حریر سبز و ستبرقهاسیب و...
-
اشترخار
لغتنامه دهخدا
اشترخار. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) نوعی ازخار است که شتر آنرا برغبت تمام میخورد و خار شتری همان است . (برهان ) (آنندراج ). نام جنسی از خار باشد که شتر آنرا برغبت تمام چرا کند و آنرا خاراشتر و خارشتر و شترخار نیز گویند. (جهانگیری ). درختی است خُرد خاردار ...
-
ترانگبین
لغتنامه دهخدا
ترانگبین . [ ت َ اَ گ َ ] (اِ) ترنگبین . ترنجبین . دارویی باشدشیرین ، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی مَن ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست . گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان ). دارویی است که ط...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) مشتاق (امیر شیخ ...). در عصر سلطان ابوسعید خطه ٔ اندخود بأمیر شیخ ذوالنون و برادرش امیر شیخ احمد مشتاق تعلق گرفت و سلطان حسین میرزا احمد راکه در محاربه ٔ چکمن ، پای جرأت در میدان جلادت نهاده چند زخم خورده بود بایالت قبةالاسلا...