کرته . [ ک ِ ت َ / ت ِ ] (اِ) علفی باشد که از آن جاروب سازند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به کُربه شود. || گیاهی بود پرخار و درشت ، اشترخارش گویند که آن را اشتر خورد. (لغت فرس اسدی ). درخت کوچک خاردار که آن را اشترخار گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). درخت خار شترخوار. (آنندراج ) :
راه بردنش را قیاسی نیست
ورچه اندر میان کرته و خار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.