کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبهت
لغتنامه دهخدا
شبهت . [ ش ُ هََ ] (ع اِمص ، اِ) به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است : من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست . ناصرخسرو.بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بودبر سر زند مغان بسم رقم ساختن . خاقانی .دل گرسنه...
-
واژههای مشابه
-
شبهت آلود
لغتنامه دهخدا
شبهت آلود.[ ش ُ هََ ] (ن مف مرکب ) شبهت آلوده . آلوده به شبهه و اشکال . (فرهنگ فارسی معین ) : من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقمه ای پیش آوردند مگر شبهت آلود بود ترک کرد و نخورد. (تذکرةالاولیاء عطار).
-
بی شبهت
لغتنامه دهخدا
بی شبهت . [ ش ُ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شبهت ، از شبهة «عربی ») بی شک . بی تردید : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد. (کلیله و دمنه ). اگر خار در چشم متهوری مستبد اف...
-
جستوجو در متن
-
لغم
لغتنامه دهخدا
لغم . [ ل َ ] (ع مص ) کفک انداختن شتر از دهان . || خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد : کریم سانخ آن است بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا و لغم و زنخ .سوزنی .
-
بی شبهه
لغتنامه دهخدا
بی شبهه . [ ش ُ هََ /هَِ ] (ص مرکب ) (از: بی «فارسی » + شبهة «عربی ») بی شبهت . بی گمان . بی شک . بلاشک . بلاشبهه . (یادداشت مؤلف ). بی شک . بی اشتباه . (ناظم الاطباء). رجوع به شبهه شود.
-
طیبة
لغتنامه دهخدا
طیبة. [ ی َ ب َ ] (ع ص ) کار بی دغا و فریب . یقال : سبی ٌ طیبة، ای بلا غدر و نقض عهد. (منتهی الارب ). برده ای که در او هیچ شبهت نباشد. (مهذب الاسماء).
-
واخود نهادن
لغتنامه دهخدا
واخود نهادن . [ خوَدْ / خُدْ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) به خود نهادن . کار خودسرانه کردن : و آن شبهت محال باشد که شبهتی است که ناصبیان به عداوت علی واخود نهند و این خربطی باورشان کند. (کتاب النقض ص 579).
-
تقبیح کردن
لغتنامه دهخدا
تقبیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زشت کردن و زشت شمردن کار کسی را. قبیح گردانیدن : شبهت نکرد که دشمنی تقبیح صورت کرده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 346).
-
گردباده
لغتنامه دهخدا
گردباده . [ گ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) گردباد و آن بادی باشد که خاک را بشکل مناری بر آسمان برد. (برهان ) : کسی باید آنگه که تو باد خوردی که آرد سوی مرز تو گردباده . سوزنی .تدبیر کارسازت بی دست برد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده .سیف اسفرنگی .
-
مشنع
لغتنامه دهخدا
مشنع. [ م ُ ش َن ْ ن ِ ] (ع ص ) تشنیعکننده . سرزنش کننده . ملامتگر : هرکس این قصص بخواند کذابی این مشنع بداند. (النقض ص 274). یک شاهد که بدان شبهت ساقط شود و این مشنع لال گردد آن است که ... (النقض ص 21). و رجوع به تشنیع شود.
-
دشمنانگی
لغتنامه دهخدا
دشمنانگی . [ دُ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) دشمنی . عداوت . کین . خصومت . مخاصمت . معادات . مباغضه . (یادداشت مؤلف ).نائره . (از منتهی الارب ). مصحف دشمنایگی . و رجوع به دشمنایگی شود : هر چه از مقابله نگرند میانشان دشمنانگی بود. (التفهیم ). میان عب...
-
زایل گردیدن
لغتنامه دهخدا
زایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) محو شدن . زدوده شدن . زایل گشتن : اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه ٔ نفرتها وبدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). اگر از این علا...
-
منکشف
لغتنامه دهخدا
منکشف . [ م ُ ک َ ش ِ ] (ع ص ) واشونده و گشاده . (غیاث ) (آنندراج ). آشکارشده . فاش شده . کشف شده و آشکارشده و ظاهر و نمایان شده . (ناظم الاطباء). پیدا. گشاده . ظاهرشده .(یادداشت مرحوم دهخدا) : آفتاب یقین از حجاب شبهت و نقاب ریبت منکشف شود. (سندبادنا...