دشمنانگی . [ دُ م َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) دشمنی . عداوت . کین . خصومت . مخاصمت . معادات . مباغضه . (یادداشت مؤلف ).نائره . (از منتهی الارب ). مصحف دشمنایگی . و رجوع به دشمنایگی شود : هر چه از مقابله نگرند میانشان دشمنانگی بود. (التفهیم ). میان عبدوس و بوسهل دشمنانگی جانی بود. (تاریخ بیهقی ). در وی اثر دشمنانگی ظاهر بود و دلایل عداوت بی شبهت مشاهدت افتاد. (کلیله و دمنه ). سؤال کرد که دوستی و دشمنانگی در حق چگونه باشد. (کتاب المعارف ). گفتم کسی که حق نعمت تو نشناسد... و ترا ناسزا گوید و سبک دارد، این را دشمنانگی گویند. باز این رنجیدن تو اثر و میوه ٔ این دشمنانگی است . (کتاب المعارف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.