کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبانه روزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبانه روزی
لغتنامه دهخدا
شبانه روزی . [ ش َن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شبانه روز. شبانروزی .- شاگرد شبانه روزی ؛ شاگردی که درتمام ایام هفته مقیم مدرسه ای (که اختصاص بدین امر دارد یعنی دائمی است ) باشد.- مدرسه ٔ شبانه روزی ؛ مدرسه و آموزشگاهی که روزان و شبان دائر باشد و ...
-
واژههای مشابه
-
شبانه روز
لغتنامه دهخدا
شبانه روز. [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شب و روز. (فرهنگ نظام ). شبان روز. بیست و چهار ساعت . یک شب و یک روز. (از ناظم الاطباء). شباروز. || (ق مرکب ) همیشه . علی الاتصال . مداوم . (ناظم الاطباء). علی الدوام .
-
جستوجو در متن
-
انترن
لغتنامه دهخدا
انترن . [ اَ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) دانش آموز شبانه روزی . || کارآموز. کارورز. (فرهنگ فارسی معین ).
-
توجیب
لغتنامه دهخدا
توجیب . [ ت َ ] (ع مص )در شبانه روزی یک وقت نهادن طعام خوردن را. (تاج المصادر بیهقی ). عادت دادن نفس و عیال و اسب خود را به یک بار خوردن در شبانه روزی . || یک بار دوشیدن ناقه را در شبانه روزی . || مانده شدن ستور و جز آن . || بسته شدن فله در پستان ناق...
-
بیتة
لغتنامه دهخدا
بیتة. [ ت َ ](ع اِ) قوت شبه . (منتهی الارب ). خورد و یکبار در شبانه روزی . (مهذب الاسماء). قوت شبانه . (ناظم الاطباء). || شب گذاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ُ ] (اِ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی 25920 جلق باشد. (برهان ).
-
شباروزی
لغتنامه دهخدا
شباروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) شبانه روزی . شبانروزی . بمجاز، همیشه . دائماً. پیوسته : رنود و اوباش بسیار بر خود جمعکرد بقصد خلیفه و شباروزی ملازم می بودند. (رشیدی ).
-
موجب
لغتنامه دهخدا
موجب . [ م ُ وَج ْ ج ِ ] (ع ص ) ماده شتری که در پستانش فله بسته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) . || نعت فاعلی از توجیب . آن که در شبانه روزی یک بار می خورد. (ناظم الاطباء). رجوع به توجیب شود.
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (هندی ، اِ) این نام هندوی است و معنی او رفتن ستاره است به روزی . (التفهیم ). لفظ هندی است و نزد منجمان حرکت کوکبی بود در زمان معین مثل ده روز یا پنج روزیا کمتر یا بیشتر. چون مطلق گویند مراد مقدار حرکت او بود در یک شبانه روز. (از کشاف اص...
-
پنگ
لغتنامه دهخدا
پنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو اکثر آبیاران میدارند و در مقسم آب نهند. (فرهنگ رشیدی ). پنگان . || یک حصه از ده هزار حصه ٔ شبانه روز است چه شبانروز...
-
شبانروزی
لغتنامه دهخدا
شبانروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ) شبانه روزی . دائم . همیشگی . و رجوع به شبانروز شود : ابر نوروزی و باران شبانروزی نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن . فرخی .وزبند شبانروزی بیرون نکندشان تا خون برود از تنشان پاک به یک بار. منوچهری .یمین تو به سخاوت چو ابر نور...
-
جار
لغتنامه دهخدا
جار. (اِخ ) شهری است در ساحل دریای قلزم در فاصله ٔ یک شبانه روزی مدینه و ده منزلی ایله و تا ساحل جحفه سه منزل راه است . این شهر در اقلیم دوم است و طول آن از جهت مغرب 64 درجه و20 دقیقه و عرض آن 24 درجه است . شهر مزبور بندری است که کشتی ها از حبشه و مص...
-
گریال
لغتنامه دهخدا
گریال . [ گ َرْ ] (اِ) تخته ای باشد از هفت جوش که چون زمانی از ساعت بگذرد و گری که پنگان است در آب نشیند چوبی بر آن تخته ٔ هفت جوش زنند تا صدایی کند، مردمان دانند که چه مقدار از روز یا شب گذشته است و این در هندوستان متعارف است . (برهان ) (آنندراج ). ...