کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شامگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شامگاه
لغتنامه دهخدا
شامگاه . (اِ مرکب ، ق مرکب ) از: شام به اضافه ٔ گاه پسوند زمان ، وقت شام . آنگاه که روز به انجام کشد و شب آغاز شود. مقابل صبحگاه و صبحی که وقت صبح است . (از آنندراج ) : آمد نوروز ماه می خور و می ده پگاه هر روز تا شامگاه هر شب تا بامداد. منوچهری .ببین...
-
واژههای مشابه
-
شامگاه زدن
لغتنامه دهخدا
شامگاه زدن . [ زَدَ ] (مص مرکب ) نواختن نقاره یا طبل و نظایر آن بوقت شام . و این مرسوم و معمول نظام و سربازخانه هاست .
-
جستوجو در متن
-
غبق
لغتنامه دهخدا
غبق . [ غ َ ] (ع مص ) شراب شبانگاهی خوردن وخورانیدن . (منتهی الارب ). || سیراب کردن یا دوشیدن شتر و گوسفند به شامگاه . (اقرب الموارد).
-
جنبذ
لغتنامه دهخدا
جنبذ. [جُم ْ ب ُ ] (اِخ ) ابن سباع یا جنبذبن سبع. از صحابیان است . گویند بامداد کافر و با پیغمبر بجنگ بود و شامگاه مسلمانی گرفت و با دشمنان حضرت بجنگ اندر شد.
-
تعتم
لغتنامه دهخدا
تعتم . [ ت َ ع َت ْ ت ُ ] (ع مص ) درنگ و تأخیر کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || دوشیدن شتران در شامگاه . (از اقرب الموارد).
-
ابردان
لغتنامه دهخدا
ابردان . [ اَ رَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ ابرد. بامداد و شبانگاه . (مهذب الاسماء). صبح و شامگاه . صبح و شام و سایه ٔ آن دو : وزآن پس دو ماه ابردان برگذاشت که یک روز بی پرده درگه نداشت .فردوسی .
-
بیگاه گونه
لغتنامه دهخدا
بیگاه گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) در آستانه ٔ غروب . تنگاتنگ غروب . نزدیک به شامگاه رسیدن و بودن روز : درساعت بونصر بیامد و بیگاه گونه شده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404).
-
شامگه
لغتنامه دهخدا
شامگه . [ گ َه ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) مخفف شامگاه . رجوع به شامگاه شود : روز تا شامگه از بهر سر خوان ترادر یخ کوفته متواری بنشست فقاع . سوزنی .شامگه زین سر نه عاشق ، کاستان بوسی شدم صبح دم زآن سر نه خاقانی که خاقان آمدم . خاقانی .هشتم ذیحجه در موقف رس...
-
واق
لغتنامه دهخدا
واق . (اِ) درختی است موهوم که بامداد بهار و شامگاه خزان کند. و گویندثمر و بار آن درخت به صورت آدمی و حیوانات دیگر باشد و سخن کند. (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). واقواق . || بعضی بیشه و جنگلی را گفته اند که درخت واق در آنجا می باشد و گویند ...
-
هکوع
لغتنامه دهخدا
هکوع . [ هَُ ] (ع مص ) آرمیدن زیر درخت و جای گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرودآمدن به قوم بعدِ شام . (منتهی الارب ). فرودآمدن به قوم پس از فرارسیدن شامگاه . (از اقرب الموارد). || نگونسار افتادن بر زمین . (منتهی الارب ). || رفتن . یقال...
-
شامگاهی
لغتنامه دهخدا
شامگاهی . (ص نسبی ) منسوب به شامگاه .- ابر شامگاهی ؛ ابر که بوقت مغرب برآید. ابر که بوقت فروشدن خورشید و آغازیدن شب بر آسمان پیدا آید و ببارد : همی نثار کند ابر شامگامی دُرهمی عبیر کند باد بامدادی آس . منوچهری .- نماز شامگاهی ؛ نماز هنگام شام . نما...
-
میتسکیه ویچ
لغتنامه دهخدا
میتسکیه ویچ . [ کی ِ ] (اِخ ) آدم میتسکیه ویچ (1798 - 1855 م .). بزرگترین شاعر رومانتیک لهستان . در لتونی متولد شد و در 1823 به علت فعالیت در مجامع پنهانی وطن پرستان دستگیر و به روسیه تبعید شد، اما در 1829 از آنجا گریخت و به فرانسه رفت . در فرانسه به...
-
چراغ مست شدن
لغتنامه دهخدا
چراغ مست شدن . [ چ َ / چ ِ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رسم است بلبل بازان را که شامگاه بلبل را در برابر چراغان بر روی دست دارند تا از روشنی چراغ بر سر مستی آید و گویا شود. (آنندراج ). مست گشتن از خیره شدن بر چراغ ، گویا بلبل اینطور است . (فرهنگ نظام ) : ...