کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاداب
لغتنامه دهخدا
شاداب . (ص مرکب ) سیراب . پرآب . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ). آبدار. شادآب : که دیدم ده و دو درخت سهی که رسته ست شاداب با فرهی . فردوسی .بشد شاد سهراب از گفت مردبخندید و رخساره شاداب کرد. فردوسی .تو گفتی همه دشت سر خاب بودبسان یکی سرو شاداب بود. ف...
-
واژههای مشابه
-
شاداب جعفرآباد
لغتنامه دهخدا
شاداب جعفرآباد. [ج َ ف َ ] (اِخ ) دیهی است از دهستان ریوند، بخش حومه ٔشهرستان نیشابور، واقع در 6 هزارگزی جنوب باختری نیشابور. جلگه ای و معتدل است . 297 تن جمعیت دارد. آب آن از قنات ، و شغل اهالی آن زراعت و مالداری است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ...
-
شاداب شور
لغتنامه دهخدا
شاداب شور. (اِخ ) دیهی است از دهستان ریوند، بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در9هزارگزی جنوب باختری نیشابور، محلی جلگه و معتدل است . 63 تن جمعیت دارد. آب آن از قنات ، محصولات آن غلات و پنبه و شغل اهالی آن زراعت و کرباس بافی است . راه اتومبیل رو دارد....
-
شاداب دل
لغتنامه دهخدا
شاداب دل . [ دِ ] (ص مرکب ) شادمان و خوشدل . (فهرست ولف ) : بتنگی نداد ایچ سهراب دل فرود آمد از باره شاداب دل . فردوسی .براهب چنین گفت پس شهریارکه شاداب دل باش و به روزگار.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
نوآیین شدن
لغتنامه دهخدا
نوآیین شدن . [ ن َ / نُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تازه و شاداب شدن . آراستگی یافتن : جهانی نوآیین شد از داد اوی گرفتند هر یک همی یاد اوی .فردوسی .
-
تر و تازه کردن
لغتنامه دهخدا
تر و تازه کردن . [ ت َ رُ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرد کردن . (ناظم الاطباء). || آراستن و پیراستن و به صفا و جلوه آوردن . خوش و شاداب کردن . رجوع به تر و تازه و تر شود.
-
نوچیده
لغتنامه دهخدا
نوچیده . [ ن َ / نُو دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که به تازگی آن را از درخت یا بته باز کرده اند: خیار نوچیده . (یادداشت مؤلف ). میوه و سبزی و گلی که تازه از درخت چیده باشند و هنوز باطراوت و شاداب و تر و تازه است .
-
هش بش
لغتنامه دهخدا
هش بش . [ هََ ش ْ شُم ْ ب َش ش ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) تازه روی و خندان و شاداب . (یادداشت به خط مؤلف ): انا به هش بش ؛ ای فرح مسرور. (اقرب الموارد).
-
سبز و خرم
لغتنامه دهخدا
سبز و خرم . [ س َ وَ خ ُرْ رَ / س َ زُ خ ُرْ رَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) سرسبز و شاداب . بسیار سبز و باصفا و بانزهت . رجوع به سبز و نیز رجوع به خرم شود.
-
مرد
لغتنامه دهخدا
مرد. [ م َ ] (ع اِ) میوه ٔ اراک تازه و تر یا میوه ٔ رسیده ٔاراک . (از منتهی الارب ). میوه ٔ تازه و شاداب درخت اراک یا میوه ٔ نضیج و رسیده ٔ آن . واحد آن مردة است . (ازمتن اللغة). میوه ٔ تازه درخت اراک . (غیاث اللغات ).
-
خوش آب ورنگ
لغتنامه دهخدا
خوش آب ورنگ . [ خوَش ْ / خُش ْ ب ُ رَ ] (ص مرکب ) با رخسار سرخ و سفید و شاداب . آنکه رنگ پوست بدن مناسبی دارد. کنایه از زیبا و ملیح است . (یادداشت مؤلف ).
-
کیسوم
لغتنامه دهخدا
کیسوم . [ ک َ ] (ع اِ) علف خشک بسیار.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) روضة کیسوم ؛ باغ نمناک و شاداب یا بسیار و انبوه و برهم نشسته گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، اکاسم . (منتهی الارب ).
-
نوکنده
لغتنامه دهخدا
نوکنده . [ ن َ / نُو ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )گل تازه که از گلبن کنده اند و هنوز پژمرده نشده و بی طراوت نگشته . (از انجمن آرا). تازه کنده . (فرهنگ فارسی معین ). تازه چیده . نوچیده . شاداب . ناپلاسیده . || که به تازگی حفر شده است . رجوع به کندن به مع...