کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیماب شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیماب آتشین
لغتنامه دهخدا
سیماب آتشین . [ ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است و سیماب آتشی هم میگویند. (برهان ). آفتاب . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : چون آه عاشق آمد بر آتشین معنبرسیماب آتشین زد در بادبان اخضر. خاقانی .- سیماب آتشین سر ؛ سیماب آتشین اس...
-
سیماب پا
لغتنامه دهخدا
سیماب پا. (ص مرکب ) کنایه از مردم گریزپا، همچو غلام و طفلی که از مکتب بگریزد. (برهان ) (آنندراج ). گریزپا. (فرهنگ رشیدی ).
-
سیماب چشم
لغتنامه دهخدا
سیماب چشم . [ ب ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک چشم . (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) : گوش من بایستی از سیماب چشم انباشته تا فراق نازنینان را خبر نشنودمی .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 442).
-
سیماب دل
لغتنامه دهخدا
سیماب دل . [ دِ ] (ص مرکب ) غردل . (آنندراج ). غردل یعنی قحبه دل چه غر به معنی قحبه آمده است . (برهان ). || بی جگر. بی دل . ترسنده . لرزنده . واهمه ناک . (از برهان ). جبان . مضطرب . بیقرار. (از آنندراج ) : آستانت گنبد سیمابگون را متکاست بنده ٔ سیماب ...
-
سیماب ریز
لغتنامه دهخدا
سیماب ریز. (نف مرکب ) در صفات تیغ مستعمل است . (از آنندراج ). رجوع به سیماب شود.
-
سیماب وار
لغتنامه دهخدا
سیماب وار. (ص مرکب ) لغزان چون سیماب : دوش آن زمان که چشمه ٔ زرآب آسمان سیماب وار زآن سوی چاه زمین گریخت .خاقانی .
-
چاه سیماب
لغتنامه دهخدا
چاه سیماب . [ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چاهی که از آنجا سیماب (جیوه ، زیبق ) برمی آید. (از آنندراج ) : شهسواری از بر ما گشت عنان گردان که شدچاه سیماب ، آستین از اشک بی آرام ما.فطرت (از آنندراج ).
-
چشمه ٔ سیماب
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سیماب . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه و آفتاب است . (برهان ) (آنندراج ). ماه وآفتاب . (ناظم الاطباء). آفتاب عالمتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 13). || کنایه از روز هم هست که عرب «یوم » گویند. (برهان ). کنایه از ...
-
سیماب در گوش ریختن
لغتنامه دهخدا
سیماب در گوش ریختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از ناشنوا و کر کردن . (از انجمن آرا) : همه گیتی است بانگ هاون اما نشنود خواجه که سیماب ضلالت ریخت در گوش اهل خذلانش . خاقانی (از آنندراج ).صهیل تازیان آسمان جوش زمین را ریخته سیماب در گوش .نظامی (از ان...
-
سیماب در گوش
لغتنامه دهخدا
سیماب در گوش . [ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که گوش او کر باشد. (برهان ). کنایه از کسی که آواز نشنود یعنی کر باشد. (غیاث ). ناشنوا. کر.(فرهنگ رشیدی ). کنایه از گران گوش و کر و ناشنوا. (آنندراج ). || (حامص مرکب ) سیماب در گوشی . ناشنوایی . کری . (...
-
چشمه ٔ سیماب ریز
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سیماب ریز. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (برهان ) (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء) : با کفش این چشمه ٔ سیماب ریزخوانده چو سیماب گریزا گریز. نظامی .|| ماه را نیز گویند. (آنندراج ). ماه . (ناظم الاطبا...
-
جستوجو در متن
-
سیمابی شدن
لغتنامه دهخدا
سیمابی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سپید شدن . روشن گردیدن ، چنانکه در هوا. رجوع به سیماب شود.- سیمابی شدن هوا ؛ روشن شدن هوا و هوا در اینجا به معنی جوف آسمان است . (آنندراج ).
-
جدا گشتن
لغتنامه دهخدا
جدا گشتن . [ ج ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قطع شدن . بریده شدن . اِنفراق . (منتهی الارب ) : بسا کس که گشتش جدا سر زتن بگفتار این دیو نر اهرمن . فردوسی .در کوی تو سرهای شهیدان محبت بی ضربت جلاد جداگشته ز تن ها. روحی همدانی (از ارمغان آصفی ). || دور شدن . گ...
-
کن فیکون
لغتنامه دهخدا
کن فیکون . [ ک ُ ف َ ی َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ، اِ مرکب ) کنایه از عالم موجودات . (آنندراج ) (غیاث ). کن فکان . (از ناظم الاطباء) : کجا شد آنکه بر از خاک پاک کن فیکون نه طعنه ٔ پدرش بد نه مایه ٔ مادر. ناصرخسرو.چو درنوردد فراش امر کن فیکون سرای پرده ٔ سی...