کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیف الدوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیف الدوله
لغتنامه دهخدا
سیف الدوله . [ س َ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابن منقذ. کامل بن علی بن مقلدبن نصربن منقذ کنانی معروف به ابن منقذ. از امرای صلاحیة متولد 526 و در سال 589 هَ . ق . در قاهره درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 807).
-
سیف الدوله
لغتنامه دهخدا
سیف الدوله . [ س َ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن عبداﷲبن تغلبی . وی در میافارقین بسال 303 هَ . ق . بدنیا آمد. و مردی شجاع ، مهذب و عالی همت بود.بشام رفت سپس به حلب برگشت و بسال 356 در میافارقین درگذشت و در همانجا دفن شد. وی به کرم و عطا شهرت د...
-
سیف الدوله
لغتنامه دهخدا
سیف الدوله . [ س َ فُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) لقب محمودبن ابراهیم بن مسعودبن سبکتکین است . رجوع به تاریخ گزیده ص 389، آثار الباقیه ص 133 و ابراهیم بن مسعود شود.
-
واژههای مشابه
-
کلاته سیف
لغتنامه دهخدا
کلاته سیف . [ ک َ ت ِ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کانی سیف
لغتنامه دهخدا
کانی سیف . [ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 25هزارگزی جنوب باختری بانه و 2هزارگزی مرز ایران و عراق ، ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 15 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
ابن سیف
لغتنامه دهخدا
ابن سیف . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابوبکر احمدبن عبداﷲبن سیف بن سعید. فقیه شافعی . او از ربیعبن سلیمان مرادی روایت کند. (ابن الندیم ).
-
ابن سیف
لغتنامه دهخدا
ابن سیف . [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) احمدبن عبیداﷲبن سیف سجستانی ، مکنی به ابوبکر. از علمای نحو و لغت . (ابن الندیم ). و ظاهراً این ابن سیف همان ابن سیف فقیه شافعی سابق الذکر است .
-
تپه سیف
لغتنامه دهخدا
تپه سیف . [ ت َپ ْ پ َ س َ ] (اِخ )دهی جزء دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران و دوازده هزارگزی شمال باختری شهر ری سر راه عمومی رباط کریم به ایستگاه راه آهن واقع است . جلگه ای معتدل است و 15 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی و ...
-
سیف اسفرنگی
لغتنامه دهخدا
سیف اسفرنگی . [ س َ ف ِ اِ ف َ رَ ] (اِخ ) مولانا سیف الدین الاعرج از اهل اسفرنگ ماوراءالنهر بود و بهمین سبب او را سیف اسفرنگی یا سیف اسفرنگ گویند. درباره ٔ او نوشته اند که در خطه ٔ خوارزم نشو و نما یافته و به انواع علوم آراسته بود. از مجموع سخنان تذ...
-
سیف ذویزن
لغتنامه دهخدا
سیف ذویزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود : کو جریر و کو فرزدق کو زهیر و کو لبیدرؤبه و عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن .منوچهری .
-
سیف آباد
لغتنامه دهخدا
سیف آباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول . دارای 100 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ دز. محصول آنجا غلات ، برنج و کنجد است . ساکنین از طایفه ٔ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
سیف آباد
لغتنامه دهخدا
سیف آباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد. دارای 112 تن سکنه . آب آن از نهر جوی . محصول آنجا غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت است . ساکنین از طایفه ٔ سگوند هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ...
-
سیف آباد
لغتنامه دهخدا
سیف آباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنار شهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. دارای 763 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، پنبه ، زیره ، سبزیجات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سیف آباد
لغتنامه دهخدا
سیف آباد. [ س َ ] (اِخ ) دهی است بمسافت یک فرسخ و نیم ، میانه ٔ جنوب و مشرق کازرون است . (فارسنامه ٔ ناصری ).