کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاهرنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
سیاه رنگ
لغتنامه دهخدا
سیاه رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) هر چیز که رنگ آن تیره و تار باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ترقه
لغتنامه دهخدا
ترقه . [ ت ُ ق َ / ق ِ ] (اِ) طرقه . مرغی است سیاهرنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترغه شود.
-
غرابگون
لغتنامه دهخدا
غرابگون . [ غ ُ ] (ص مرکب ) سیاهرنگ : رایت شه تذرووش لیک عقاب حمله برپرچم شه غرابگون لیک همای معرکه .خاقانی .
-
تاریک فام
لغتنامه دهخدا
تاریک فام . (ص مرکب ) تیره رنگ . سیاهرنگ : جدا گشت تیغ شهی از نیام برون شد خوراز میغ تاریک فام .(گرشاسبنامه ).
-
بلسان الماء
لغتنامه دهخدا
بلسان الماء. [ب َ ل ِ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) درخت آمریکای شمالی با میوه های کبود سیاهرنگ خوراکی . (دایرةالمعارف فارسی ).
-
چاله خوس
لغتنامه دهخدا
چاله خوس . [ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) در لهجه طبری ، کسی را گویند که در چاله خسبد. چاله خسب . || (اِ) طرقه . ترقه . پرنده ای معروف . مرغی سیاهرنگ .
-
ساروک
لغتنامه دهخدا
ساروک . (اِ) بمعنی سارو باشد که مرغ سخنگوی است . (برهان ). مرغی است سیاهرنگ در هندوستان بسیار، گویند طوطی وار سخن آموزد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به سار، سارج ، سارچه ، سارک ، سارنگ ، سارو، ساری ، شار، شارک و شارو شود.
-
تخته سیاه
لغتنامه دهخدا
تخته سیاه . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) صفحه ٔ بزرگی از چوب یا جز آن که سیاهرنگ زنند و بر دیوار مقابل نشیمن گاه شاگردان نصب نمایند وهر بار چیزی خواهند بر آن نویسند و سپس پاک کنند.
-
خرسته
لغتنامه دهخدا
خرسته . [ خ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) زلو باشد و آن کرمی است سیاهرنگ که چون بعضوی از اعضای آدمی بچسبانند خون از آن عضو بمکد. (برهان قاطع) (از فرهنگ جهانگیری ). زرو. دیوچه . دستی . (از فرهنگ جهانگیری ).
-
دعاع
لغتنامه دهخدا
دعاع . [ دُ ] (ع اِ) نخلهای متفرق و پراکنده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مورچه های سیاه بازو. (منتهی الارب ). مورچه ای است سیاهرنگ و دارای دو بال . (از اقرب الموارد). || دانه ٔ درختی بری است سیاه ، مانند شونیز و بکار نان هم آید. واحد آن دعا...
-
دسماء
لغتنامه دهخدا
دسماء. [ دَ ] (ع ص ) نعت مؤنث است از دسمة که به معنی تیره گون گردیدن باشد. (از منتهی الارب ). مؤنث أدسم به معنی تیره گون . (از آنندراج ). دارای دسمة. (اقرب الموارد). ج ، دسم [ دُ / دُ س ُ ] .(از اقرب الموارد). و رجوع به دُسمة و أدسم شود.- عمامة د...
-
مرغ بارانی
لغتنامه دهخدا
مرغ بارانی . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔ پابلندان دارای جثه ای متوسط و گردن و منقاری کوتاه و سری قوی بالهایش نوک تیزو پاهایش به سه انگشت منتهی می شوند زمینه ٔ پرهایش خاکستری است و در زیر گردن و گونه و برخی نقاط بالها د...
-
منگوله
لغتنامه دهخدا
منگوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گل گونه ای که از کرک ابریشم و بیشتر گرد سازند و برسر ریشه های جامه دان و جز آن آویزند زینت را. منگله .چون کاکلی از ابریشم و جز آن که بر کلاه یا پایین جامه و اطراف پرده دوزند. ذؤابة. کلاله . ذبذبة. عثکولة. شرابه . جزجی...
-
خاکشو
لغتنامه دهخدا
خاکشو. (اِ) تخمی است سیاهرنگ و ریزه که آن را با کافور در چشم کشند و به عربی بزرالخُمخُم خوانند. (برهان قاطع). تخمی است داروئی که سرخ میگون بود. بغایت ریزه باشد و طبیعت آن گرم و تر است و آن را خورده گلان و شفترک نیز گویند و به عربی بزرالخمخم و بترکی م...