کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکه یک پول کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کهن سکه
لغتنامه دهخدا
کهن سکه . [ ک ُ هََ / هَُ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) سکه ٔ کهن . سکه ٔ قدیمی . سکه ٔ کهنه : وآن دگر فصل خطبه ٔ نبوی کاین کهن سکه زو گرفت نوی .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 22).
-
هم سکه
لغتنامه دهخدا
هم سکه . [ هََ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) هم تراز. برابر. هم ارزش : که بی سکه ای را چه یارا بودکه هم سکه ٔ نام دارا بود؟نظامی .
-
سکه ٔ پاپ
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ پاپ . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گیاه علف ماه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه ٔ رائج
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ رائج . [ س ِک ْ ک َ /ک ِ ی ِ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ترانه ای بود که هرگز از اصول و پرده بیرون نرود. (غیاث ) (آنندراج ).
-
سکه ٔ مردی
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ مردی . [ س ِک ْ ک َ/ ک ِ ی ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ریش چه در حالت قسم خوردن دست بر ریش گذارند و گویند سکه مردان است . (آنندراج ). کنایه از لحیه . (غیاث ). || کنایه از آلت رجولیت . (غیاث ). || غیرت و حمیت و آبرو. (آنندراج ) (غی...
-
سکه زدن
لغتنامه دهخدا
سکه زدن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فلزی را بصورت مسکوک درآوردن . (فرهنگ فارسی معین ) : زدند سکه پس آنگه بدولت دارابسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر. ناصرخسرو.که از پولادکاری خصم خونریزدرم را سکه زد بر نام پرویز. نظامی .چندین هزار سکه ٔ پی...
-
سکه درست
لغتنامه دهخدا
سکه درست . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ دُ رُ ] (ص مرکب ) شخص راست معامله بی نفاق که قول او با فعل هم پیوند باشد چه سکه به معنی طرز و روش است . راست رو. درست رفتار. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : هرکجا سکه درستی ست چو زر در عالم باشد آزادیش از سیلی ایام محال . شف...
-
سکه شناسی
لغتنامه دهخدا
سکه شناسی . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ش ِ ] (حامص مرکب ) فن شناختن سکه . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سکه کن
لغتنامه دهخدا
سکه کن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ ] (نف مرکب ) آنکه بر روی سکه نقش کند. رجوع به تذکرة الملوک چ 2 صص 21 - 22.
-
بی سکه
لغتنامه دهخدا
بی سکه . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + سکه ) که سکه ندارد.زر و سیم بی نقش . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). زر و سیم بی نگار. غیرمضروب : که بی سکه ای را چه یارا بودکه هم سکه ٔ نام دارا بود؟ نظامی .|| فاقد زر مسکوک . بی زر و...
-
سکه به زر زدن
لغتنامه دهخدا
سکه به زر زدن . [ س ِک ْ ک َ/ ک ِ ب َ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سکه زدن زر را. رجوع به سکه زدن شود. || گفتار را با کردار پیوند دادن و خوب سرانجام دادن . (آنندراج ) : گفته بودی که کنم ترک علایق اشرف چونکه گفتی سخنی سکه بزر باید زد.محمدسعید اشرف (از آنندرا...
-
سکه ٔ کار کسی را بردن
لغتنامه دهخدا
سکه ٔ کار کسی را بردن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ ی ِ رِ ک َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ارزش و اعتبار کسی را انداختن : آتش عیاره ای آب عیارم ببردسیم بناگوش او سکه ٔ کارم ببرد. خاقانی .گفتمش ای صبحدم سکه ٔ کارم مبرزر و سر اینک ز من سکه ٔ رخ برمتاب .خاقانی ...
-
جستوجو در متن
-
گرگر
لغتنامه دهخدا
گرگر. [ گ ُ گ ُ ] (اِ) سخنی از خشم و غضب به زیر لب گویند و آن را غرغر نیز خوانند و دندنه نیز گویند چرا که زیر لب و دندان پنهان مانده . (آنندراج ). سخنی را گویند که کسی آهسته زیر لب گوید. (برهان ). || صدای آب رودخانه که از فراز سوی نشیب ریزد. (آنندراج...
-
غاز
لغتنامه دهخدا
غاز. (اِ) سکه ای است و آن جزئی از اجزاء قران قدیم است ، در بعضی شهرها هر قران که برابر با ریال کنونی است به بیست شاهی و هر شاهی به دو پول و هر پول به دو جِندَک و هر جندک به دو غاز تقسیم می شده است .- دو غاز نیرزیدن ؛ سخت ناچیز و کم ارج بودن .- یک غا...