کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سپنج خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سپنج خانه
لغتنامه دهخدا
سپنج خانه .[ س ِ پ َ خا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) سرای عاریتی . (آنندراج ). خانه ٔ عاریتی . (شرفنامه ). رجوع به سپنج شود.
-
واژههای مشابه
-
سپنج کردن
لغتنامه دهخدا
سپنج کردن . [ س ِ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زندگی کردن . گذران کردن : بزندان بدم تا به اکنون چو گنج بشادی کنون کرد خواهم سپنج . نظامی (شرفنامه ص 470). || مهمان کردن : ببازارگان گفت ما را سپنج توان کرد کز مانبینی تو رنج .فردوسی .
-
سپنج کعبتین
لغتنامه دهخدا
سپنج کعبتین . [ س ِ پ َ ج ِ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سی مهره نرد را گویند. (ناظم الاطباء).
-
سپنج سرا
لغتنامه دهخدا
سپنج سرا. [ س ِ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا است : هرکه آید در این سپنج سرابایدش باز رفتن از سر پای . نظامی .رجوع به سپنج شود.
-
سپنج گاه
لغتنامه دهخدا
سپنج گاه . [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) چراگاه : می گشت بهر سپنج گاهی مونس نه بجز دریغ و آهی .نظامی .
-
دار سپنج
لغتنامه دهخدا
دار سپنج . [ رِ س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی باشد. (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کاروانسرای
لغتنامه دهخدا
کاروانسرای . [ کارْ / رِ س َ ] (اِ مرکب ) کاروانسرا. سپنج . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). رجوع به کاروانسرا شود : دل ای رفیق بر این کاروانسرای مبندکه خانه ساختن آیین کاروانی نیست .سعدی .
-
کباره
لغتنامه دهخدا
کباره . [ ک َ رَ / رِ ] (اِ) کبار. کوار. سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جایی به جایی برند. (برهان ). سبدی که میوه و امثال آن بر آن کنند و بر خر کرده در شهر آورند. (آنندراج ). کواره . زنبیل : ترا این تن یکی خانه...
-
کدیور
لغتنامه دهخدا
کدیور. [ ک َ دی وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کدخدای خانه . صاحب خانه . صاحب سرای . (برهان ). بمعنی کدخدا و صاحب خانه زیراکه کد بمعنی خانه و رو بمعنی صاحب است مانند تاجور.(آنندراج ). صاحب و مالک خانه و سرا. (ناظم الاطباء).هر کس که او را خانه ای باشد کدیور...
-
مغربل
لغتنامه دهخدا
مغربل . [ م ُ غ َ ب َ ] (ع ص ) فرومایه و ناکس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کشته ٔبرآماسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ملک رونده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). المل...
-
لنبک آبکش
لغتنامه دهخدا
لنبک آبکش . [ لُم ْ ب َ ک ِ ک َ / ک ِ ] (اِخ ) نام سقائی جوانمرد و با خوان و گفتار خوش به روزگار بهرام گور پادشاه ساسانی و همان است که بهرام خواسته ٔ براهام جهود را به وی بخشید. فردوسی شرح داستان را چنین منظوم داشته است : چنان بد که روزی به نخجیر شیر...
-
اکدش
لغتنامه دهخدا
اکدش . [ اِ / اَ دَ ] (ترکی ، ص ، اِ) محبوب . (غیاث اللغات ). معشوق . (یادداشت مؤلف ). محبوب و مطلوب . (آنندراج ) (از برهان ) (هفت قلزم ) (ناظم الاطباء). مطلوب . (از فرهنگ جهانگیری ). یکدش . ایکدش . ایکدیج . (فرهنگ فارسی معین ) : من نه به وقت خویشتن...
-
راهرو
لغتنامه دهخدا
راهرو. [ رَو / رُو ] (نف مرکب ) راهرونده . رونده .راهرونده . سائر. طی طریق کننده . راه پیما. ج ، راهروان .(ناظم الاطباء). ماشی . (یادداشت مؤلف ) : چون جهان سپید گشت سیاه راهرو نیز بازماند از راه . نظامی .برآن راهرو نیم جو بار نیست که او را یکی جو در...