کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سوقة
لغتنامه دهخدا
سوقة. [ ق َ ] (ع اِ) رعیت . || مردم فرومایه . واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عوام الناس . (مفاتیح ) : محفل های سوقة و اوساط مردمان و موضعها می گشت . (کلیله و دمنه ).همومها لاتنقضی ساعةعن ملک فیها...
-
واژههای همآوا
-
سوغه
لغتنامه دهخدا
سوغه . [ س َ غ َ / غ ِ ] (اِ) مرسومی که سپاهیان از علوفه و ماهیانه ٔ خود مر نویسندگان و مشرفان را دهند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). مرسومی که غازیان از حصه ٔ خویش نویسندگان را دهند. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
جستوجو در متن
-
قاسم افندی
لغتنامه دهخدا
قاسم افندی . [ س ِ اَ ف َ ] (اِخ ) سعد ضابط. از علماء است و او راست : کتاب الوشاح الذهب وطوقه فی تعبئة الجیش و سوقه . این کتاب درمصر طبع شده است . (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1483).
-
قریبی
لغتنامه دهخدا
قریبی . [ ق ُ رَ بی ی ] (اِخ ) علی بن عاصم ، مکنی به ابوالحسن ، مولی قریبة، دختر محمدبن ابوبکر. از مردم واسط و از محدثان است . وی از محمدبن سوقة و جز او روایت کرده و کثیرالخطاء بوده و به سال 109هَ . ق . متولد شده و به سال 201 وفات یافته است . (اللباب...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن مرة الشیبانی ، مکنی به ابوسنان . تابعی است . شهاب بن عباد گوید که اصحاب ما گفته اند بکاؤن کوفه چهار تن اند: ضراربن مرة و عبدالملک بن ابجر و محمدبن سوقة و مطرف بن طریف . و ضرار پانزده سال پیش از مرگ گوری در خانه ٔ خویش بکند و...
-
ادانی
لغتنامه دهخدا
ادانی . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ادنی . مقابل اقاصی . نزدیکان . نزدیکتران . نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو...
-
اشراف
لغتنامه دهخدا
اشراف . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شریف . مردان بزرگ قدر.(منتهی الارب ). اعیان . (دستور اللغة). ج ِ شریف . (دهار). بزرگان و بلندسران . (مؤید الفضلا). بزرگواران . وجوه . بزرگان . شریفان . ج ِ شریف ، بمعنی صاحب شرف . (اقرب الموارد). اشخاص بزرگ قدر و صاحبان...
-
محفل
لغتنامه دهخدا
محفل . [ م َ ف ِ ] (ع اِ) گردآمدنگاه مردم و انجمن . ج ، محافل . (منتهی الارب ).جای فراهم آمدن مردمان . (ناظم الاطباء). انجمن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مجلس . مجمع. (ناظم الاطباء). گردآمدنگاه . جای گرد آمدن . انجمن گاه مردمان : گل می نهد به محفل نادانا...
-
تفسیر
لغتنامه دهخدا
تفسیر. [ ت َ ] (ع مص ) هویدا کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه که معنی را روشن کند. (مهذب الاسماء). ترجمه . (از المنجد). پیدا و آشکار کردن و بیان نمودن معنی سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیدا کردن و واکردن خبر پوشیده و با لفظ کرد...
-
مجلس
لغتنامه دهخدا
مجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نشستنگه . نشستن جای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شو...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقفی طبیب مشهور عرب . وی معاصر رسول (ص ) بود و طب ّ را درایران ، در بیمارستان جندی شاپور، آمو...
-
ارسطو
لغتنامه دهخدا
ارسطو. [ اَ رِ ] (اِخ ) (در یونانی : اریست تلس ) حکیم مشهور یونانی ملقب بمعلم اول و پیشوای مشائین . نام این فیلسوف در فارسی و عربی بصور ذیل آمده است : ارسطو، آرسطو، ارسطوی ، ارسطوطالیس ، ارسطوطالس ، ارسطاطالیس ، ارسطاطلس ، ارستطالیس ، ارسطاطالس ، ارس...