کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سورت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
راندر
لغتنامه دهخدا
راندر. [ دِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در ایالت گجرات هند واقع در ناحیه ٔ سورت و در روبروی شهر سورت و کنار رودخانه ٔ تپتی که بوسیله ٔ پلی بشهر سورت مربوط میشود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).
-
ذوات حامیم
لغتنامه دهخدا
ذوات حامیم . [ ذَ ت ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) هفت سورت از قرآن که افتتاح آن به حم شود و آن هفت سوره را آل حامیم نیز نامند.
-
انجالانیدن
لغتنامه دهخدا
انجالانیدن . [ اَ دَ ] (مص ) پر کردن و انباشتن . || سیر کردن . || خودداری کردن در تندی و از سورت انداختن و ضبط کردن از گستاخی . || خسته و مانده شدن . || پند دادن . || تاب دادن و پیچیدن . (ناظم الاطباء).
-
شره
لغتنامه دهخدا
شره . [ ش ِرْ رَ / رِ ] (ع اِمص ) شرة. شر : پسر را به خدمت سلطان فرستاد تا شره ٔ سورت غضب تسکین پذیرفت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به شر شود.
-
ادائی
لغتنامه دهخدا
ادائی . [ اَ ] (اِخ ) امیرمؤمن . شاعری از مردم یزد و او بهندوستان شد و بشهر سورت توطن گزید و بعبادت مشغول شد و هم بدانجا درگذشت و از اشعار اوست :بشوق نامه نویسم ز رشک پاره کنم دلی که نیست تسلی در او چه چاره کنم .(قاموس الاعلام ).
-
فورت
لغتنامه دهخدا
فورت . [ ف َ رَ ] (ع اِمص ) شدت و جوشش خشم . فور. فوران : شاه چون این مقدمات استماع کرده فورت خشمش تسکین یافت . (سندبادنامه ). در خانه ٔ پیرزنی از عجائز بخارا متواری شدتا فورت حادثه و سورت واقعه ٔ او سکون یافت . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). فورت آن مهم و س...
-
صولت
لغتنامه دهخدا
صولت . [ ص َ / صُو ل َ ] (از ع مص ، اِمص )حمله بردن . (غیاث اللغات ). صولة. حمله : هیبت او کوه را بند کمر درشکست صولت او چرخ را سقف گهر درشکست . خاقانی .صولتت باد سایه دار ظفردولتت باد دایگاه علوم . خاقانی .او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهد...
-
تاپتی
لغتنامه دهخدا
تاپتی . (اِخ ) نهری است در هندوستان که از جبال کندوانه سرچشمه میگیرد و خطه ٔ کندیش را از خطه ٔ برار جدا ساخته آنگاه داخل گجرات گردد و از وسط دو شهر برهانپور و سورت عبور می کند و بعد از طی مسافت 800 هزار گز وارد بحر عمان می شود، و دو نهر بورنه و کیرنه...
-
سورة
لغتنامه دهخدا
سورة. [ رَ ] (ع اِ) شرف . منزلت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : الم تران اﷲ اعطاک سورةًتری کل فلک دونها یتذبذب . نابغه (ازآنندراج ).|| هر رده از بنا. || علامت . نشان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به سورت شود.
-
لغط
لغتنامه دهخدا
لغط. [ل َ غ َ / ل َ ] (ع اِ) بانگ و خروش . (منتهی الارب ) : سلطان از کثرت لغط و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 322). || آوازهای مبهم که فهمیده نشود. ج ، اَلغاط. (منتهی الارب ).
-
باروچ
لغتنامه دهخدا
باروچ . (اِخ ) نام شهری بهندوستان در حدود بمبئی بر نهر مزبوده ، در 100 هزارگزی شمال سورت واقع است ودارای یک دژ میباشد. تجارت منسوجات ابریشمی آن رونق دارد محصولاتش : برنج ، پنبه ، روغن زیتون و دیگر ذخایرو امتعه است . راجه ٔ این شهر در سال 1782 م . آن ...
-
باد خنک
لغتنامه دهخدا
باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است . باد خنک دزده در یازدهم امرداد است و باد خنک آشکارا در بیستم امرداد.
-
حمیا
لغتنامه دهخدا
حمیا.[ ح ُ م َی ْ یا ] (ع اِ) شدت خشم و اول آن . || سختی از هرچیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- حمیاالکأس ؛ سورت شراب و قوت وی و پیچیدن نشأه ٔآن در سر. (منتهی الارب ). تیزی شراب .|| اول جوانی و نشاط آن . (منتهی الارب ).
-
تفرسخ
لغتنامه دهخدا
تفرسخ . [ ت َ ف َ س ُ ] (ع مص ) فرونشستن سردی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکستن سورت سرما. (از اقرب الموارد). || فرونشستن تب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زائل شدن غم و اندوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || انفراج ...
-
تغافل نمودن
لغتنامه دهخدا
تغافل نمودن . [ ت َ ف ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) غفلت نمودن از چیزی . ناآگاهی نمودن از چیزی یا موضوعی : سلطان از کثرت لغط و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 332).