کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنگ قلاب، سنگ قلاب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پلخمان
لغتنامه دهخدا
پلخمان . [ پ ِ ل َ ] (اِ) فلاخن است که شبانان بدان سنگ اندازند. (برهان قاطع). بلخم . قلاب سنگ . قلماسنگ .
-
قاذفه
لغتنامه دهخدا
قاذفه . [ ذِ ف َ ] (ع اِ) فلاخن . (دهار). سنگ قلاب .
-
دستاسنگ
لغتنامه دهخدا
دستاسنگ . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) فلاخن . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ). قلاب سنگ .
-
رنجین
لغتنامه دهخدا
رنجین . [ رَ ] (اِ) بندهای فلاخن یا قلاب سنگ را گویند.(فرهنگ شعوری ). || گاوآهن . (اشتینگاس ). سپار. آهن قلبه . (ناظم الاطباء). رجوع به رنخیز شود.
-
فلاخن
لغتنامه دهخدا
فلاخن . [ ف َ خ َ ] (اِ) فلاخان . فلخم . فلخمان . فلخمه . فلماخن . پلخم . پلخمان . آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه - پشمی یا ابریشمی - سازند و بدان سنگ اندازند. بعض استادان فلاخن را با «من » و «گلشن » قافیه کرده اند، ازاین رو بعضی فلاخُن - به ضم خای م...
-
پلخم
لغتنامه دهخدا
پلخم . [ پ َ ل َ / پ َ خ ِ ] (اِ) فلاخن را گویند و آن کفه ای است که از پشم یا از ابریشم بافند و بر دو طرف آن دو ریسمان بندند و شبانان و شاطران بدان سنگ اندازند. (برهان قاطع). قلاب سنگ . و بعضی به بای تازی گفته اند. (فرهنگ رشیدی ). قلماسنگ : گله بانان...
-
چاه یوز
لغتنامه دهخدا
چاه یوز. (اِ مرکب ) قلاب چندند که بدان دلو از چاه بیرون آورند. (انجمن آرا). کنایه از قلاب آهنین که چیزهای در چاه افتاده را بدان برآرند. (آنندراج ). قلابی که بدان چیز به چاه افتاده را برآرند. (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) چاخو. مقنی . چاه کن . حفرکنند...
-
برودری
لغتنامه دهخدا
برودری . [ بْرُ / ب ُ رُ دِ / دْ ] (فرانسوی ، اِ) ترسیمات برجسته بر روی پارچه بوسیله ٔ سوزن یا ماشین ایجاد کردن . گلدوزی . قلاب دوزی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نقر کردن
لغتنامه دهخدا
نقر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنده کاری کردن روی سنگ . کندن عبارتی روی سنگ . رجوع به نقر شود.
-
نکنده
لغتنامه دهخدا
نکنده . [ ن ِ ک َ دَ / دِ ] (اِ) بخیه . (فرهنگ خطی ). بخیه و آجیده ٔ جامه و سوزنی را گویند. (انجمن آرا). بخیه ٔ دورادور. آژده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نگنده شود : چون دست همتم بود آجیده نیمچه عرض نکنده هاش پریشان فراخ و تنگ . نظام قاری .- نکنده زد...
-
چخماق زدن
لغتنامه دهخدا
چخماق زدن . [ چ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) چخماخ زدن . چقماق زدن . سنگ چخماق زدن . آتشپرک زدن . دو پاره سنگ یاپاره ٔ سنگ و آهنی را بیکدیگر زدن ، افروختن آتش را. بکار بردن سنگ چخماق . از سنگ چخماق برای روشن کردن آتش استفاده نمودن . اقتداح . رجوع به چخماخ زد...
-
ضق
لغتنامه دهخدا
ضق . [ ض َق ق ] (ع اِ) حکایت کردن آواز سنگ را که بر سنگ افتد. (منتهی الارب ).
-
استجمار
لغتنامه دهخدا
استجمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) با سنگ استنجا کردن . به سنگ استنجا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). استنجا کردن بسنگ ریزه . (منتهی الارب ). استنجاء به احجار. || مقیم گردیدن لشکر به دارالحرب . (منتهی الارب ). || گرد آمدن قومی بر کار. (منتهی الارب ). || سخت شد...
-
بریزانیدن
لغتنامه دهخدا
بریزانیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) (از ماده ٔ ریز و ریزه ) تفتیت . خرد کردن . ریزریز کردن . ریزه ریزه کردن . خردمرد کردن . و این کلمه را در سنگ گرده و سنگ مثانه و امثال آن اطبای فارس در کتب بسیار استعمال کرده اند و شباهت غریبی مابین آن و بریزه ٔ فرانسه هست...
-
تراجم
لغتنامه دهخدا
تراجم . [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) با یکدیگر سنگ انداختن . (زوزنی ). سنگ اندازی کردن با هم . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (اقرب الموارد) (المنجد): تراجموا بالحجاره ؛ سنگ اندازی کردند با هم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).