کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمباده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمباده
لغتنامه دهخدا
سمباده . [ س ُ دَ / دِ ] (اِ) سنگی سخت که در تیز کردن و جلا دادن شمشیر و کارد بکار میبرند. (ازناظم الاطباء). سنگی است که صیقل را شاید. (لغت نامه اسدی ). سنگ سمباده . (فرهنگ فارسی معین ) : از این کوه سمباده ٔ زر برندهم ارزیز و پولاد و گوهر برند.اسدی .
-
واژههای مشابه
-
سنگ سمباده
لغتنامه دهخدا
سنگ سمباده . [ س َ گ ِ س ُ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )گونه ای از سنگ سیلیسی که از تراکم پوسته های آلگهای سیلیسی موسوم به دیاتومه مخلوط با پوسته های سیلیسی تک سلولیهای سیلیسی موسوم به شعاعیان بوجود آمده و از آن جهت صیقل دادن فلزات استفاده میکنن...
-
جستوجو در متن
-
سمپار
لغتنامه دهخدا
سمپار. [ س ُ ] (اِ) سمپاره . سمباده . (ناظم الاطباء).
-
سمپاره
لغتنامه دهخدا
سمپاره . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ) سمباده . (ناظم الاطباء).
-
ریگدان
لغتنامه دهخدا
ریگدان . (اِ مرکب ) ظرفی که در آن شن و سمباده ریزند جهت خشکانیدن نوشته ها. (ناظم الاطباء). ظرفی است معروف که در آن ریگ نگه دارند. (آنندراج ). || ساعت شنی . (یادداشت مؤلف ).
-
سیماذه
لغتنامه دهخدا
سیماذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) نوعی از سنگ باشد که بجهت صیقل کاریها بکار آید و سنباذه نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). مصحف سمباده ، سنباده . و رجوع به سیمیاذه شود. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
سیمیاذه
لغتنامه دهخدا
سیمیاذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) سیماذه و آن سنگی باشد که چیزها را خصوصاً جواهر را بدان صیقل و جلا دهند. (آنندراج ) (برهان ). سنگی که بدان جواهر و چیزهای دیگر را صیقل کرده جلا دهند. (ناظم الاطباء). مصحف سمباده و سنباده است . رجوع به سنباده شود.
-
لام رده
لغتنامه دهخدا
لام رده . [ رُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) صفحه ای شیشه ای بطول و عرض 76*26 میلیمتر که اطراف آن سمباده ای باشد و از ابزارهایی است که برای عملیات میکروسکپی بکار است . (گیاه شناسی ثابتی ص 12).
-
سنگ فسان
لغتنامه دهخدا
سنگ فسان . [ س َ گ ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که به آن شمشیر و کارد تیز کنند و به معنی چرخ که بهندش سانی گویند، چنانکه بعضی گمان برده اند صحیح نیست . (آنندراج ). که بدان کارد و چاقو و جز آن تیز کنند. (از ناظم الاطباء). سُنباذَج . صلب . (از...
-
سنباده
لغتنامه دهخدا
سنباده . [ سُم ْ دَ / دِ ] (اِ)سنگی است که بدان کارد و شمشیر و امثال آن تیز کنندو نگین را با آن بتراشند و جلا دهند و در دواها نیز بکار برند. گویند: معدن آن سنگ در جزائر دریای چین است و معرب آن سنباذج است . (برهان ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ). و مأخ...
-
شلال
لغتنامه دهخدا
شلال . [ش ِ / ش َ ] (اِ) آجیده ٔ درشت . بخیه ٔ درشت . (ناظم الاطباء). || نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بر هم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند؛ بطوری که دو روی آن مشابه باشد، بر خلاف بخیه که دو روی آن مشابهت ندارد. (فرهنگ فارسی معین ). بشک . د...
-
کبریت
لغتنامه دهخدا
کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آیدو در عرف هند آن را یاسلائی خوانند و این مجاز است از عالم...
-
ارزیز
لغتنامه دهخدا
ارزیز. [ اَ ] (اِ) نوعی از معدنیات باشد سپیدرنگ . (صحاح الفرس ). قلعی . (حبیش تفلیسی ). قلعی باشد و بعربی رصاص خوانند. گویند اگر قدری از آنرا تنک کرده بر کمر بندند منع احتلام کند. (برهان ). آنرا بهندی رانکا گویند. (آنندراج ). قلعی که آنرابهندی رانگ گ...