کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلوقیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلوقیه
لغتنامه دهخدا
سلوقیه . [ س َ قی ی َ ] (ص نسبی ) منسوب است به سلوق و آن دهی است به یمن یا شهری است بجانب ارمینیه . دروع سلوقیه و کلاب سلوقیه منسوب است به وی . و سلوقیه از تغیرات نسب است و الاصل دروع سلقیه و کلاب سلقیه . (منتهی الارب ). و اما آن یازده ناحیت [ از روم...
-
سلوقیه
لغتنامه دهخدا
سلوقیه . [ س َ قی ی َ ] (ع اِ) نشستنگاه مهتر کشتیبانان در کشتی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
قباذق
لغتنامه دهخدا
قباذق . [ ق َ ذِ] (اِخ ) ولایتی است بزرگ و پهناور در کشور روم که حدود آن کوههای طرسوس و اذنة و مصیصه است و در آن دژهائی است و از آن جمله قوة و خضره و انطیغوس و از شهرهای مشهور آن قونیه و ملقونیه است . (معجم البلدان ). و اما آن یازده ناحیت که بر مشرق ...
-
اذاسا
لغتنامه دهخدا
اذاسا. [ اَ ] (اِخ ) اِدِس . نام شهر الرها که در الجزیره است . یحیی بن جریر طبیب تکریتی نصرانی گوید که در سال ششم از مرگ اسکندر سلوقوس پادشاه (بسال شانزدهم از حکومت خویش ) شهرهای ذیل بکرد: لاذقیّة و سلوقیّة و أفامیّة و باروا یا حلب و أذاسا یا الرّه...
-
ابسیق
لغتنامه دهخدا
ابسیق . [ اُ ] (اِخ ) یکی از نواحی آسیای صغیر. اماآن یازده ناحیت که بر مشرق خلیج است (ظاهراً بحر مرمره ) نام وی این است : برقسیس . ابسیق . انطماط (ظ: ابطیماط). سلوقیه . ناطلیق . بقلار. افلاخونیه . فیادق (ظ: قبادق ). خرشته (شاید: خرسنه ). ارمیناق . خا...
-
ارمنیاق
لغتنامه دهخدا
ارمنیاق . [ اَ م ِ ] (اِخ ) یکی از نواحی روم قدیم : و اما آن یازده ناحیت [ از روم ] که بر مشرق خلیج است نام وی این است : برقسیس ، ابسیق ، انطماط، سلوقیه ، ناطلیق ، بقلار، افلاخونیه ، فیادق ، خرشته ، ارمنیاق ، خالدیه ، و هر یکی ازین ناحیتی است بزرگ با...
-
اصمت
لغتنامه دهخدا
اصمت . [ اِ م ِ ] (اِخ ) یقال : ترکته ببلدة اصمت و بوحش اصمت و بصحراء اصمت ، و اصمتة بقطع همزه و وصل آن ؛ گذاشتم او را در بیابان خالی ازمونس و یار یا بجایی که معلوم نمیشود که کجاست . و آن غیرمنصرف است بعلت علمیت و وزن فعل . (از منتهی الارب ) (از اقرب...
-
درع
لغتنامه دهخدا
درع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره . (دهار) (غیاث ) (نصاب ). زره ، و آن غیر یلبه است که جوشن باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مؤنث است و گاهی مذکر ن...
-
طاق کسری
لغتنامه دهخدا
طاق کسری . [ ق ِ ک ِ س را ] (اِخ ) مشهورترین بنائی که پادشاهان ساسانی ساخته اند. قصری است که ایرانیان طاق کسری یا ایوان کسری مینامند و هنوز ویرانه ٔ آن در محله ٔ اسپانبر موجب حیرت سیاحان است . ساختمان این بنا را در داستانها بخسرو اول نسبت داده اند به...