کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلامت و بیماری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دار سلامت
لغتنامه دهخدا
دار سلامت . [ رِ س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) بهشت . (انجمن آرا). رجوع به دارالسلامة شود.
-
جستوجو در متن
-
تعلی
لغتنامه دهخدا
تعلی . [ ت َ ع َل ْ لا ] (ع مص ) بلند شدن به درنگ . (تاج المصادر بیهقی ). بلند شدن . (زوزنی ). بالا رفتن به آهستگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برآمدن بر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاک شدن از ن...
-
صحت
لغتنامه دهخدا
صحت . [ ص ِح ْ ح َ ] (ع مص ، اِمص ) تن درست شدن . (مصادر زوزنی ). هیئة یکون بها بدن الانسان فی مزاجه و ترکیبه بحیث یصدر عنه الافعال سلیمةً. (بحرالجواهر). مقابل سقم و بیماری . سداد. تندرستی . سلامت . درستی . بشدن بیماری . برخاستن از بیماری . بی عیبی ....
-
معدی
لغتنامه دهخدا
معدی . [ م ُ ] (ع ص ) مسری و سرایت کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : چون عضوی از اعضای مردم به بیماری معدی چون آکله و جدری وجذام یا از زهر مار متألم و متأثر گردد از برای سلامت مهجت و ابقای بقایای اعضای آن عضو را اگرچه شریف بود به قطع و حرق...
-
ناسلامتی
لغتنامه دهخدا
ناسلامتی . [ س َ م َ ] (حامص مرکب ) بیماری . مریضی . عدم صحت و سلامت . ناتندرستی . سالم نبودن . مقابل سلامتی . رجوع به سلامتی شود. || در تداول عامه ، نفرین گونه ای است . نوعی نفرین است : آخر تو ناسلامتی آدمی ! ناسلامتی تو پدر او هستی !. (یادداشت مؤل...
-
عافیة
لغتنامه دهخدا
عافیة. [ ی َ ] (ع اِمص ) عافیت . صحت کامل . بهبود کامل . (اقرب الموارد). || دور کردن خدای از بنده مکروه را. سلامت از بیماری و مکروهات در بدن و باطن دردین و دنیا و آخرت . || (ص ) خواهنده ٔ رزق از طیور و سباع و جز آن . ج ، عَوافی . (منتهی الارب ).- عاف...
-
راستینی
لغتنامه دهخدا
راستینی . (ص نسبی ) حقیقی . واقعی . و القولنج بالحقیقة هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون ... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح . (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء ...
-
درسته
لغتنامه دهخدا
درسته . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (ص ) در تداول عوام ، تمام . ناشکسته . کامل . که قسمتی از آنرا نبریده اند. بی شکستن یا بریدن جزئی از آن . که چیزی از آن شکسته یا بریده نباشد. هیچ از آن ناشکسته . هیچ از آن ناگرفته . بی آنکه پاره ای از آن بریده یا شکسته باشن...
-
ایمنی
لغتنامه دهخدا
ایمنی . [ م ِ ] (حامص ) مصونیت . ایمن بودن .(فرهنگ فارسی معین ). امن و امان و سلامت و حفاظت و حمایت و کامرانی و سعادت . (ناظم الاطباء) : کسی کو خرد جوید و ایمنی نیازد سوی کیش اهریمنی . فردوسی .شما را خوشی جستم و ایمنی نهان کردن کیش اهریمنی . فردوسی ....
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) جرجانی (سید...) بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد حسینی مکنی به ابوابراهیم و ابوالفضائل و ملقب به زین الدین (یا شرف الدین ). در نامه ٔ دانشوران آمده : سید اسماعیل بن حسن بن محمدبن محمودبن احمد الحسینی الجرجانی . از افاضل و اجلاء ا...
-
سنجر
لغتنامه دهخدا
سنجر. [ س َ ج َ ] (اِخ ) اسمش میر محمد هاشم خلف صدق میر حیدر رفیعی . صاحب دیوان است و طبعش خالی از سلامت نیست . بعد از پدر بهندوستان رفته و هم در آنجا فوت شده است . این اشعار از او منقول است :اختیار خود داری هر چه میکنی ما راور بخضر جان بخشی ور کشی م...
-
ابوقریش
لغتنامه دهخدا
ابوقریش . [ اَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عیسی الصیدلانی . طبیب خاص مهدی خلیفه ٔ عباسی و حظیه ٔ او خیزران . او در اول به بغداد شغل صیدنه میورزید و علم او بطب ناچیز بود، لکین بصدفه و اتفاقی نیکو رتبه ٔ طبابت خاصه ٔ خلیفه یافت . و آن چنان بود که خیزران نالان شد و...
-
تندرستی
لغتنامه دهخدا
تندرستی . [ ت َ دُ رُ ] (حامص مرکب ) سلامتی و صحت و بی مرضی و توانایی و قوت بدن و شهند. (ناظم الاطباء). از: تندرست + َی (مصدری )... پهلوی تندرستی ، سلامت . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : ترا ای جوان تندرستی و بخت همانا و همواره با تاج و تخت . فردوسی .ب...
-
درستی
لغتنامه دهخدا
درستی . [ دُ رُ ] (حامص ) راستی . (آنندراج ). صدق . صحت . حقیقت . واقع : درشت است پاسخ ولیکن درست درستی درشتی نماید نخست . ابوشکور.که میراث بود از شه کیقباددرستی بدان بد کیان را نژاد. فردوسی .تا نباشد به درستی چو یقین هیچ گمان تا نباشد بحقیقت چو عیان...