کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سطحآوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آوار
لغتنامه دهخدا
آوار. (اِخ ) نام قومی ازمردم ارال و آلتائی که مدت سه قرن بر اروپا تاختن بردند و در 168 هَ .ق . شارلمانْی آنان را دفع کرد.
-
آوار
لغتنامه دهخدا
آوار. (ص ) از خانمان و یا وطن و جز آن دورافتاده . دربدر : لجاج ومشغله ماغاز تا سخن گویم که ما ز مشغله ٔ تو ز خانه آواریم . ناصرخسرو.بمن سپرد و ز من بستدند فرعونان شدم بعجز و ضرورت ز خانمان آوار. مسعودسعد.تو بادی و من خاک تو تو آب و من خاشاک توبا خوی ...
-
اوار
لغتنامه دهخدا
اوار. [ اَ ] (اِ) دفتر و حساب دیوانی . (آنندراج ) (هفت قلزم ) (برهان ). رجوع به اوارجه شود.
-
اوار
لغتنامه دهخدا
اوار. [ اُ ] (ع اِ) گرما و هوای گرم . (هفت قلزم ). گرمی آتش و آفتاب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). گرما. (مهذب الاسماء). || دود زبانه ٔ آتش . || تشنگی . || باد جنوب . ج ، اُوُر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
سطح
لغتنامه دهخدا
سطح . [ س َ ] (ع مص ) گسترانیدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). بگسترانیدن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ). گستردن . (منتهی الارب ). || بر زمین افکندن . || بر پهلو خوابانیدن . || کوفته و برابر شدن .(آنندراج ) (منتهی الارب ). || پهن نمودن چیزی را. ...
-
صف آوار
لغتنامه دهخدا
صف آوار. [ ص َ ] (نف مرکب ) جنگی . صف شکن . مبارز : بدانگه که سالش ده و چار شدسوار و دلیر و صف آوار شد.(گرشاسب نامه ).
-
واحد سطح
لغتنامه دهخدا
واحد سطح . [ ح ِ دِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای اندازه گیری سطح اجسام به کار میرود. واحد سطح در دستگاه .S.T.M و .S.K.M متر مربع است . و آن مربعی است که ابعاد آن یک متر باشد. رجوع به متر مربع شود. اضعاف آن که در عمل به عنوان واحد ...
-
هم سطح
لغتنامه دهخدا
هم سطح . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) دو چیز که در یک سطح و دارای یک ارتفاع باشند. (از یادداشتهای مؤلف ). || در تداول ، کنایه از دو تن که رشد معنوی و فکری آنها برابر است .
-
جستوجو در متن
-
صد ستون
لغتنامه دهخدا
صد ستون . [ ص َ س ُ ] (اِخ ) (قصر...) در دست چپ اپدانه (سمت مشرق ) دومین قصر بار واقع است و کتیبه ندارد، لکن بمناسبت صفت ممیزه اش قصر «صدستون » نامیده شده . قصر مذکور با دو سردر بزرگ ، هم سطح بنا شده و بنابراین پست تر از اپدانه واقع است . با وجود زیا...
-
تخت جمشید
لغتنامه دهخدا
تخت جمشید. [ ت َ ت ِ ج َ ] (اِخ ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است ، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن ، اسکندر مقدونی ساختمان های آن را در سال 331 ق . م . سوزانده است . تخت جمشید در 56کیلومتری شمال شرقی شیراز و 6کیلوم...