کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سروری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خداوندی کردن
لغتنامه دهخدا
خداوندی کردن .[ خ ُ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خدایی کردن : او خود مگر بلطف خداوندیی کندورنه ز ما چه بندگی آید پسند او. سعدی (بدایع).|| آقایی کردن . بزرگواری کردن . ریاست کردن . سروری کردن . بزرگی کردن .
-
استهیدن
لغتنامه دهخدا
استهیدن . [ اِ ت ِ دَ ] (مص ) ستهیدن . ستیهیدن . (رشیدی ). استیزیدن . ستیزیدن . ستیزه کردن . (مؤید الفضلاء) (برهان ). لجاج کردن . (سروری ).
-
غاژ کردن
لغتنامه دهخدا
غاژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاز کردن . پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ) (سروری ) (آنندراج ). فلخمیدن . فلخودن . فلخیدن . فرخمیدن . زدن . حلاجی کردن . پاک کردن . رجوع به غاژکرده شود.
-
بخسانیدن
لغتنامه دهخدا
بخسانیدن . [ ب َ دَ ] (مص ) گدازانیدن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ). گداختن . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). گداختن و حل کردن و آب کردن .(ناظم الاطباء). || پژمرده ساختن . (برهان قاطع) (فرهنگ سروری ). || پژمردن . ترنجیدن از غم یا درد. (یادداشت م...
-
شخاییدن
لغتنامه دهخدا
شخاییدن . [ ش َ دَ ] (مص ) ریش کردن . خلانیدن . خراشیدن . (برهان ). ریش کردن . (از فرهنگ رشیدی ). ریش کردن . خلیدن . (فرهنگ سروری ). به دندان ریش کردن . (صحاح الفرس ) : سواران خفته و این اسب بر سرْشان همی تازدکه نه کس را بکوبد سر نه کس را روی بشْخاید...
-
نامبردار کردن
لغتنامه دهخدا
نامبردار کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نام و شهرت رساندن . شهرت بخشیدن . مشهور کردن . || تربیت کردن . پرورش دادن و به حد لیاقت و شهرت رساندن . به جاه و منصب رساندن . سری و سروری بخشیدن : نرفت از جهان سعد زنگی به دردکه چون تو پسر نامبردار کرد.سع...
-
بسوریدن
لغتنامه دهخدا
بسوریدن . [ ب ُ / ب َ دَ ] (مص ) بسولیدن . نفرین و دعای بد کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نفرین کردن . نفرین کنانیدن . (شرفنامه ٔ منیری ). نفرین کردن . (فرهنگ نظام ) (مؤید الفضلاء) (سروری : بسورید). بد خواستن . لعنت کردن . رجوع به فر...
-
بخستن
لغتنامه دهخدا
بخستن . [ ب َ خ َ ت َ / ب َ خ ِ ت َ / ب ُخ ْ خ َ ت َ ] (مص ) صدا کردن دماغ در خواب . (برهان قاطع) (آنندراج ). صدا کردن دماغ خفته . (فرهنگ سروری ). خرخر کردن در خواب و صفیر زدن . (ناظم الاطباء).
-
ریاسة
لغتنامه دهخدا
ریاسة. [ س َ ] (ع مص ) رئاست . سروری کردن قوم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مهتری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). مهتری . (دهار). || بزرگ شدن و بلند شدن قدر کسی . (ناظم الاطباء). مهتر شدن . (المصادر زوزنی ).
-
بسولیدن
لغتنامه دهخدا
بسولیدن . [ ب ُ دَ ] (مص ) بسوریدن . بشولیدن . پشولیدن . نفرین کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از سروری ). رجوع به بسوریدن ، بشولیدن ، پشولیدن و بسور شود.
-
شخلیدن
لغتنامه دهخدا
شخلیدن . [ ش َ دَ ] (مص ) شخولیدن . بشخلیدن . بشخولیدن . صفیر زدن . (برهان ) (سروری ). سوت زدن و بانگ کردن . (فرهنگ نظام ). || پژمرده شدن . (برهان ). پژمریدن . (سروری ). افسرده و پژمرده شدن . || دم گرفتن . || ضعیف شدن . (ناظم الاطباء). || فریاد و صفی...
-
انجیردن
لغتنامه دهخدا
انجیردن . [ اَ دَ ] (مص ) سوراخ کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء)(فرهنگ سروری ) (فرهنگ فارسی معین ). سفتن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). تثقیب . (یادداشت مؤلف ).
-
اندایش
لغتنامه دهخدا
اندایش . [ اَ ی ِ ] (اِمص ) (از انداییدن و اندودن ). کاهگل کردن وگلابه و گچ مالیدن . (برهان قاطع) (از هفت قلزم ) (آنندراج ). انداییدن . (ناظم الاطباء). کاهگل کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ سروری ) (مؤید الفضلاء). اندودگی وگل مالی . (فرهنگ رشیدی )....
-
بزرگی کردن
لغتنامه دهخدا
بزرگی کردن . [ ب ُ زُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگواری و سروری کردن . || کنایه از خویشتن را بچشم دیگران بزرگ وانمودن . (از آنندراج ) : اگر کریم بزرگی کند بجای خود است ز چرخ سفله بزرگی نمیتوان برداشت . صائب (از آنندراج ).بر خاک آبروی خود ای آسمان مریزهرگز...
-
بسلاندن
لغتنامه دهخدا
بسلاندن . [ ب ِ دَ ] (مص ) مخفف بگسلاندن باشد. رجوع به سروری و جهانگیری شود. و برین قیاس است بسلانیدن . (از رشیدی ). گسلاندن و پاره کردن . (فرهنگ نظام ) : هر کس فریباند مرا کز عشق بسلاند مراآنکس که فهماند مرا گوید که پیش من بیا. مولوی (از رشیدی ، سرو...