کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنهاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرنهاده
لغتنامه دهخدا
سرنهاده . [ س َ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) سربزیر. سر به پایین افتاده چنانکه پیرامون خود ننگرد. در رفتن بی توجه : به راهت اندر چاه است سرنهاده متازبه جامت اندر زهر است ناچشیده مخور. مسعودسعد. || سرافکنده . سربزیر : سبزه ٔ سرنهاده عرض دهدهر نمی ...
-
جستوجو در متن
-
دسته چاقو
لغتنامه دهخدا
دسته چاقو. [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) قبضه ٔ چاقو. آن قسمت از چاقو که تیغه بدان متصل است .- دسته چاقو ساختن ؛ چنباتمه نشسته و سر را از میان دو زانو برآوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دسته کردن شود : سرنهاده میان زانوهاهر زمان ساخت دسته چاقو...
-
ربیط
لغتنامه دهخدا
ربیط. [ رَ ] (ع ص ) مربوط. بسته شده . (ناظم الاطباء). مربوط. (اقرب الموارد). ستوربسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پارسای ترسایان . || زاهد و حکیم که خود را از لوث دنیا بازداشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مرد دلیر که نگریزد. (آ...
-
مقنع
لغتنامه دهخدا
مقنع. [ م ُ ق َن ْ ن َ ] (ع ص ) خوددار. (مهذب الاسماء). رجل مقنع؛ مرد خود بر سرنهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مِقْنَع پوشیده . به مقنعه پوشیده . قناع بر سر. با قناع : فرمان رسانیدند تا کایناً من کان هرکه در زرن...
-
سرافکنده
لغتنامه دهخدا
سرافکنده . [ س َ اَ ک َ دَ / دِ ](ن مف مرکب ) عاجز. خجل . شرمنده . سربزیر : فرزند من یتیم و سرافکنده گرد کوی جامه وسخ گرفته و در خاک خاکسار. کسایی .نشسته سرافکنده بی گفت وگوی ز شرم آستین را گرفته بروی . فردوسی .باستاد در پیش او بنده فش سرافکنده و دست...
-
چمچم
لغتنامه دهخدا
چمچم . [ چ ُ چ ُ ] (اِ) سم اسب و استر و خر و گاو و امثال آن را گویند. (برهان ). سم اسب و استر و گاو و خر و دیگر حیوانات را خوانند. (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سم اسب و استر و جز آن . (رشیدی ) : تا تو چمچم کنی شکسته بوم...
-
رفرم
لغتنامه دهخدا
رفرم . [ رِ فُرْ ] (فرانسوی ، اِ) تغییر اوضاع و تشکیلات بنگاه ، اداره ، شهر، کشور، مذهب و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). اصلاحات . || رفرم یا رفرماسیون ، اصلاح دینی . در نیمه ٔ اول قرن 16 م . از مهمترین نهضتهای دینی که در تاریخ دنیا مشهور است روی داد. ب...
-
شبان
لغتنامه دهخدا
شبان . [ ش ُ / ش َ ] (اِ) چوپان را گویند که چراننده و محافظت کننده ٔ گوسفند باشد و او را به عربی راعی خوانند. (برهان قاطع). رشیدی در فرهنگ و هدایت صاحب انجمن آرا و به تبع اخیر صاحب آنندراج گوید: چوپان که اکثر در شب گله را پاسبانی کند ضد روزبان و شبان...
-
مسجد اقصی
لغتنامه دهخدا
مسجد اقصی . [ م َ ج ِ دِ اَ صا ] (اِخ ) مسجد الاقصی . المسجد الاقصی . اسم بیت المقدس که مسجدی است درشام . (غیاث ) (آنندراج ). جامعی است در قدس در کنار جامع عمر. (از اقرب الموارد). مسجد بیت المقدس . مزگت بیت المقدس . جامعی است بزرگ در جنوب قبةالصخرة، ...
-
گاوباره
لغتنامه دهخدا
گاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام جیل بن جیلان شاه است و وجه تسمیه به گاوباره از این جهت است که دو سر گاو گیلی در پیش کرد، پیاده به طبرستان آمد و نایب اکاسره آن وقت آذرولاش بود به ولایت خویشتن را به درگاه او افکند و ملازمت نمود و بسبب مشغولی اهل فارس ...
-
اردشیر اول
لغتنامه دهخدا
اردشیر اول . [ اَ دَ / دِ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) هخامنشی . نام این شاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های شاهان هخامنشی - اَرت َ خْشَثْرَ ، در نسخه ٔ بابلی کتیبه ها - اَرت َ خْشَت ْ سو بزبان عیلامی - اَرته خْچَرچَه ، به مصری (در روی گلدانی ) - اَرتَه خسَش ...
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...