کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرنامه
لغتنامه دهخدا
سرنامه . [ س َ رِ / س َ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه بر سر کتابها نویسند که در فلان محل به فلانی برسانند. || بعضی گویند سرنامه عنوان است یعنی آنچه بر بالای نامه نویسند. (برهان ). عنوان نامه و عنوان کتاب . (آنندراج ) : سرنامه را نام او تا...
-
جستوجو در متن
-
عنوان
لغتنامه دهخدا
عنوان . [ ع ِن ْ ] (ع مص ) سرنامه نوشتن برای کتاب و عنوان قرار دادن برای آن . (از ناظم الاطباء). عَنونة. رجوع به عَنونة شود.
-
علوان
لغتنامه دهخدا
علوان . [ ع ُل ْ ] (ع اِ) علوان الکتاب ؛ سرنامه . (منتهی الارب ). عنوان آن . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).عنوان کتاب و دیباچه و مقدمه ٔ آن . (ناظم الاطباء).
-
ورنامه
لغتنامه دهخدا
ورنامه . [ وَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) برنامه . سرنامه . عنوان . (برهان ). آنچه بر سر کتابتها نویسند که به شرف مطالعه ٔ فلان برسد. (برهان ) : چو زآن نامه ورنامه برخواندندسخنهای نغزش برافشاندند.فردوسی .
-
گرانمایگی
لغتنامه دهخدا
گرانمایگی . [ گ ِ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . ارجمندی . عزت و جلال : سرنامه کردآفرین از نخست گرانمایگی جز به یزدان نجست . فردوسی .سپهدار پس گیو را پیش خواندبه تخت گرانمایگی برنشاند. فردوسی .وز آن پس سه فرزند خود را بخواندبه تخت گرانمایگی برنشاند...
-
مهست
لغتنامه دهخدا
مهست . [ م َ هََ / م َ هَِ ] (ص ) سنگین و گران . (برهان ) (آنندراج ). || (ص عالی ) مهترین . بزرگترین : ز شاه سرافراز و خورشید چهرمهست و به کامش گرایان سپهر. فردوسی .نخستین سرنامه گفت از مهست شهنشاه کسرای یزدان پرست . فردوسی .به عنوانش بنوشت شاه مهست ...
-
اشک پیازی
لغتنامه دهخدا
اشک پیازی . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ : تا چشم تو آراسته سرنامه ٔ ناز است از دیده ٔ عشاق دهد اشک پیازی . علی خراسانی (آنندراج ).و رجوع به اشک جگرگون و اشک حنائی و اشک خون آلوده و اشک خونی و اشک خونین شود.
-
تعلیة
لغتنامه دهخدا
تعلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) بلند کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). بلند گردانیدن . (زوزنی ). بلند و بزرگ ساختن . || برآمدن بر چیزی . || فرود آوردن بار از ستور. || سرنامه نوشتن کتاب را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و یقال : علی...
-
عن
لغتنامه دهخدا
عن . [ ع َن ن ] (ع مص ) قاضی بر کسی حکم نامردی و عنانة نمودن ، یا به افسون از زن خویش بازداشته شدن . و فعل آن مجهول به کار می رود: عُن ّ عن امرأته . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || سرنامه ٔ کتاب نوشتن . (از منتهی الارب ) (آ...
-
برنامه
لغتنامه دهخدا
برنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) (از: بر، پیشوند + نامه ) به معنی سرنامه ، یعنی آنچه بر سر کتابتها و نامه ها نویسند و به عربی القاب و عنوان گویند.(برهان ) (آنندراج ). برنامج و برنامجه معرب آنست . (از آنندراج ). عنوان و لقب و دیباچه و آنچه بر سر ...
-
تعنیة
لغتنامه دهخدا
تعنیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) (از «ع ن و»)واداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بندی کردن و بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حبس کردن .(از اقرب الموارد). || طلا کردن به بول . (تاج المصادر بیهقی ). طلا نمودن اشتر گرگین را به کمیزسرگین آمیخت...
-
عنوان
لغتنامه دهخدا
عنوان . [ ع ُن ْ / ع ِن ْ ] (ع اِ) سرنامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نشان و دیباچه ٔ نامه . (از اقرب الموارد). اصل آن عُنّان است ، از عن ّ. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). عُنْیان . عِنْیان . (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع ب...
-
ملاحت
لغتنامه دهخدا
ملاحت . [ م َ ح َ ] (ع اِمص ) نمکینی . (غیاث ). مأخوذاز تازی ، زیبایی و دلربا بودن و خوب صورتی و لطافت ونیکویی و زیبایی دهان و چشم و ابرو. (ناظم الاطباء).بانمکی . نمک داری . حسن . خوبی . شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاحة. رجوع به ملاحة شود...
-
بدنام
لغتنامه دهخدا
بدنام . [ ب َ ] (ص مرکب ) شخص معروف ببدی . (آنندراج ). کسی که ببدی شهرت کند. رسوا. بی آبرو. (آنندراج ). صاحب سوء شهرت . مقابل خوش نام . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ترکیبات نام در حرف «ن » شود.- بدنام افتادن ؛ بدنام شدن . رسوا شدن : صوفیان جمله حریفن...