کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرشار
لغتنامه دهخدا
سرشار. [ س َ ] (نف مرکب ) از: سر + شار. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). لبریز، چه شار بمعنی ریختن است . (برهان ). لبریز و معنی ترکیبی آن از سر ریزنده است ، چه شار بمعنی ریختن باشد. و نظیر آن آبشار است و ظاهر است چون ظرفی بمال پر میشود آنچه در آن باشد ا...
-
جستوجو در متن
-
وسنا
لغتنامه دهخدا
وسنا. [ وَ ] (ص ، ق ) بسیار و فراوان و پر و سرشار. (ناظم الاطباء). رجوع به وسناد شود.
-
مترع
لغتنامه دهخدا
مترع . [ م ُ رَ ] (ع ص ) پر. (از منتهی الارب ). پر و سرشار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تَرع شود.
-
مترعة
لغتنامه دهخدا
مترعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع ص ) مؤنث مُترَع . پر و سرشار. (ناظم الاطباء).
-
رذم
لغتنامه دهخدا
رذم . [ رَ ] (ع مص ) رَذَمان . سرشار گردیدن چیزی . (ناظم الاطباء). جاری گردیدن چیزی در حالی که سرشار است . (از اقرب الموارد). || روان گردیدن بینی کسی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || دفع کردن ماده شتر شیرخوار خود را: رذمت الناقة. (نا...
-
ریزی
لغتنامه دهخدا
ریزی . (حامص ) خردی و کوچکی . مقابل درشتی . (یادداشت مؤلف ). || رحمت و شفقت . (ناظم الاطباء). ریزش . بخشش و عطا. (از آنندراج ). || (ص ) سرشار. (ناظم الاطباء). در متن های دیگر دیده نشد.
-
روشن ویر
لغتنامه دهخدا
روشن ویر. [ رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ) روشنفکر. که فهم و ادراک روشن دارد. که دارای هوش سرشار و قوه ٔ تمیز است : حیلش را شناخت نتواندجز کسی تیزهوش و روشن ویر.ناصرخسرو.
-
متحیش
لغتنامه دهخدا
متحیش . [ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) رمنده و ترسنده . (آنندراج ). ترسیده و ترسیده شده و ترسانیده شده و رمیده . || شتاب دونده . || افزون شده و سرشار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحیش شود.
-
مندانائو
لغتنامه دهخدا
مندانائو. [ م َ ءُ ] (اِخ ) میندانائو. بزرگترین جزیره از مجمعالجزایر فیلی پین که در جنوب شرقی لوسون واقع است و 97970متر مربع وسعت و 500000 تن سکنه دارد. سرزمینی است آتش فشانی و سرشار از مواد معدنی مختلف . (از لاروس ).
-
تأق
لغتنامه دهخدا
تأق . [ ت َ ءَ ] (ع مص ) پر شدن مشک از آب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پر شدن مشک . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || اندوهناک گردیدن . || پرخشم شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تأق فلان ؛ سرشار شدن وی ...
-
تپ فر
لغتنامه دهخدا
تپ فر. [ ت ُ ف ِ ] (اِخ ) رودولف . داستان سرای صحنه پرداز سویسی که در 1797 م . در ژنو متولد شد و بسال 1846 م . در همانجا درگذشت . آثار او سرشار از لطافت و ذوق و مطایبه است . از جمله ٔ تصنیفات او است : زنان جدید ژنو . سفرهای پرپیچ و خم .
-
شابل
لغتنامه دهخدا
شابل . [ ب ِ ] (ع ص ) شیر بیشه ای که دندانهای وی درهم آمده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کودک پر بدن . تازه جوان . (منتهی الارب ). کودکی که در ناز و نعمت پرورش یافته باشد. (ناظم الاطباء). پسرکی که از نعمت و جوانی سرشار باشد. (اقرب الموارد).
-
پاک تل
لغتنامه دهخدا
پاک تل . [ ت ُ ] (اِخ ) رودی خرد از آب راهه های هرمُس در لیدیا. و پاکتل شهر سارد را مشروب میساخت و گویند این آب راهه پرک های زر با خود می آورد و ثروت مشهور کرزوس از این رود آوردها بود. این رود از کوههای ت ُم ُ لوس جاری بود و به خلیج ازمیر میریخت . ||...
-
وسناد
لغتنامه دهخدا
وسناد. [ وَ ] (ص ، ق ) بسیار و انبوه و فراوان بودن هر چیزی . (آنندراج ) (برهان ). بسیار. (فرهنگ اسدی ). پر. (فرهنگ اسدی ). بسیارو فراوان و پر و سرشار. (ناظم الاطباء) : امروز به اقبال تو ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم وسناد. رودکی (از اسدی )....