کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرراهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرراهی
لغتنامه دهخدا
سرراهی . [ س َ رِ ] (اِ مرکب ) صدقه که مسافر گاه به راه افتادن به فقرا دهد. (یادداشت مؤلف ). || آنچه مسافر هنگام سفر به کسان خود انعام دهد. || (ص نسبی ) کوی یافت . لقیط. نوزادی که اورا کنار راه گذارند تا کسی وی را برد و بپروراند.- بچه ٔ سرراهی ؛ کو...
-
جستوجو در متن
-
کوی افکند
لغتنامه دهخدا
کوی افکند. [ اَ ک َ ] (ن مف مرکب ) بچه ٔ سرراهی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوی یافت
لغتنامه دهخدا
کوی یافت . (ن مف مرکب ) طفلی را گویند که بر سر راه انداخته باشند. (برهان ). بچه ای که از سر راه بردارند. لقیط. (ناظم الاطباء). یافته ٔ کوی . کودکی که وی را در راهی افکنده باشند و کسی او را برداشته و تربیت کند. بچه ٔ سرراهی .(فرهنگ فارسی معین ). بچه ٔ...
-
ابناءالدهالیز
لغتنامه دهخدا
ابناءالدهالیز. [ اَ ئُدْ دَ ] (ع اِ مرکب )سندانی که از کوی برگیرند. (مهذب الاسماء). کوی یافت ها. بچه های سرراهی . ابناءالسکک . || دزدان .
-
ابناءالسکک
لغتنامه دهخدا
ابناءالسکک . [ اَ ئُس ْ س ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) دزدان . (مهذب الاسماء). || سندانی که از کوی برگیرند. کوی یافت ها. ابناءالدهالیز. بچه های سرراهی .
-
سنداره
لغتنامه دهخدا
سنداره . [ س َ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) حرامزاده . (برهان ) (آنندراج ). بچه ٔ بی پدر چون سرراهی یا با چندین پدر. ولدالزناء. سند. سندره . رجوع به سند، سندره و سنده شود.
-
گویافت
لغتنامه دهخدا
گویافت . (ن مف مرکب ) مخفف گویافته . به معنی صاحب . (آنندراج ). و شعوری آن را به معنی حرامزاده و بدنفس آورده . اما درست نیست و اصل کلمه «کویافت » است یعنی یافته شده در کوی . سرراهی . سقیط و لقیط.
-
سندره
لغتنامه دهخدا
سندره . [س َ دَ رَ / رِ / س ِ رَ / رِ ] (اِ) راهی . لقیط. (شرفنامه ). حرامزاده . (برهان ) (صحاح الفرس ). ولدالزناء.زنیم . (اوبهی ). ناپاک زاده . سند. ناپاک زاد. حمیل . بچه ٔ سرراهی . کوی یافت . زنازاده . بچه ٔ کوی : ای سندره در سندره مادرت بهشته تخم ...
-
منبوذ
لغتنامه دهخدا
منبوذ. [ مَم ْ ] (ع ص ) مطروح و انداخته شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به راه باز نهاده . (مهذب الاسماء). کودک بر راه انداخته و منه الحدیث : صلی رسول اﷲ (ص ) علی قبر منبوذ بالاضافه ؛ ای لقیط و یروی قبر منبوذ بالنعت ؛ ای ...
-
سقز
لغتنامه دهخدا
سقز. [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در کردستان کنار جاده ٔ سنندج و ساوجبلاغ میان قماجات و سرراهی در 186000 گزی سنندج قرار گرفته است . (یادداشت مؤلف ). از بلوکات کردستان حد شمالی افشار شرقی تیلکوه و خورخوره جنوبی بانه و غربی بوکان . عده ٔ قراء...
-
راهرو
لغتنامه دهخدا
راهرو. [ رَو / رُو ] (نف مرکب ) راهرونده . رونده .راهرونده . سائر. طی طریق کننده . راه پیما. ج ، راهروان .(ناظم الاطباء). ماشی . (یادداشت مؤلف ) : چون جهان سپید گشت سیاه راهرو نیز بازماند از راه . نظامی .برآن راهرو نیم جو بار نیست که او را یکی جو در...
-
جفت
لغتنامه دهخدا
جفت . [ ج ُ ] (ص ، اِ) زوج . مقابل فرد. (برهان ). ضد طاق . (انجمن آرا). هر عددی که نصف صحیح دارد مثل دو و چهار و شش و مقابل آن تا و طاق است مثل یک و سه و پنج . (فرهنگ نظام ). زکا. (ناظم الاطباء). شَفع. (ترجمان القرآن ). شفع مقابل وَتر. (تاج العروس )....