کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربال
لغتنامه دهخدا
سربال . [ س ِ ] (ع اِ) پیراهن و هرچه پوشند. (غیاث ) (آنندراج ). پیراهن یا درع یا هرچه پوشند. (منتهی الارب ). پیراهن و زره . ج ، سرابیل . (مهذب الاسماء). پیراهن . (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
-
جستوجو در متن
-
سربلة
لغتنامه دهخدا
سربلة. [ س َ ب َ ل َ ] (ع اِ) ترید روغن دار. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (مص ) کسی را پیراهن پوشانیدن . (دهار) (زوزنی ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سربال پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
تسربل
لغتنامه دهخدا
تسربل . [ ت َ س َ ب ُ ] (ع مص ) پیراهن پوشیدن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جامه پوشیدن . (از متن اللغة) (ازاقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سربال شود.
-
گردگریبان
لغتنامه دهخدا
گردگریبان . [ گ ِ گ ِ ] (اِ مرکب ) پیراهن و یک تهی باشد و آن را به عربی سربال خوانند. (برهان ). کرته . (جهانگیری ). || پیراهن که گریبان آن را گرد بریده باشند : ما باده ایم و گردگریبان ما خم است داریم نشئه ای که دو عالم در او گم است . غزالی مشهدی (از ...
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به زبینه کسفینه که حیی است . (اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). زبانی منسوب به بنو زبینه حیی از عرب که فرزندان زبینةبن جندع بن لیث بن بکربن عبد مناةبن کنانه میباشند. پسر زبینه عبداﷲ است که او را سربال الموت گوین...
-
گریبانی
لغتنامه دهخدا
گریبانی . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان ) (جهانگیری ). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب . (آنندراج ) : وز دست چو سنگ تو نمی یابدمؤذن بمثل یکی گریبانی . ناصرخسرو.چون نکوش...
-
منصه
لغتنامه دهخدا
منصه . [ م ِن َص ْ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) جای ظاهر شدن چیزی ، لهذا به لحاظ همین معنی به معنی تخت یا سریر که عروس را بر آن نشانده جلوه دهند و او را بر داماد و دیگر ناظرین آنجا ظاهر کنند. (غیاث ). منصة : مگر نص خبر را بر منصه ٔ صحت این شخص جلوه کرده اند. (...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن ابی عاصم اللولوئی ، ابوبکر الزبیدی و من نحاة القیروان ابن ابی عاصم . او یکی از دانشمندان نقاد در عربیت و غریب و نحو است . و بر اکثر دواوین عرب شرح دارد. و چنانکه زبیدی گوید وفات وی بچهل وشش سالگی در سال 318 هَ ....
-
کرته
لغتنامه دهخدا
کرته . [ ک ُ ت َ / ت ِ] (اِ) به معنی پیراهن و معرب آن قرطه است و به عربی قمیص گویند. (برهان ). پیراهن و این فارسی ماوراءالنهر است . قرطق و قرطه معرب آن است . (از آنندراج ) . جامه ای که زیر جامه ها پوشند. قبای یک لا. بغلطاق . قبا. کرتک . پیرهن . (یادد...
-
پیراهن
لغتنامه دهخدا
پیراهن . [ هََ ] (اِ) پیراهان . پیرهن . پیرهند. جامه ٔ نیم تنه ای که زیر لباس بر بدن پوشند. قمیص . (منتهی الارب ). کرته . سربال . (دهار). جبه . سربلة. جلباب . (منتهی الارب ) : همی تنگ شد دوکدان بر تنش چو مشک سیه گشت پیراهنش . فردوسی .خنک در جهان مرد ...
-
درع
لغتنامه دهخدا
درع . [ دِ ] (ع اِ) جامه ای است که از زره آهنین بافته می شود و آنرا در جنگها برای محافظت از اسلحه ٔ دشمن در بر کنند. (از اقرب الموارد). زره . (دهار) (غیاث ) (نصاب ). زره ، و آن غیر یلبه است که جوشن باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). مؤنث است و گاهی مذکر ن...
-
تیغ
لغتنامه دهخدا
تیغ. (اِ) کارد تیز باشد و شمشیر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 231). شمشیر. (برهان ) (اوبهی ) (فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا). شمشیر و سیف و کارد و چاقو. (ناظم الاطباء). هر آلت که تیزی دارد بریدن و شکافتن را چون کاردو شمشیر و امثال آن . (از یادداشتهای مرحو...