کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سجیل
لغتنامه دهخدا
سجیل . [ س َ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ). نصیب . (اقرب الموارد). || (ص ) سخت ودرشت : دلو سجیل ؛ دلو بزرگ . ضرع سجیل ؛ پستان دراز فروهشته ٔ فراخ پوست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
سجیل
لغتنامه دهخدا
سجیل . [ س ِج ْ جی ] (ع اِ) سنگ گل . (منتهی الارب ) (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ). سنگ گل و آن نوعی از سنگ خام است . (غیاث ). در المعرب از ابن قتیبه سجیل بفارسی سنگ و گل است ، یعنی حجارة و طین . (المعرب ص 181). احمد محمد شاکر در تعلیق بر این کلمه ...
-
جستوجو در متن
-
شغل
لغتنامه دهخدا
شغل . [ ش َ غ ِ ] (اِ) مهر خرمن . از کلمه ٔ سجیل . (یادداشت مؤلف ).
-
گل لمنس
لغتنامه دهخدا
گل لمنس . [ گ ِ ل ِ ل ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به سجیل شود. (یادداشت مؤلف ).
-
سنگ گل
لغتنامه دهخدا
سنگ گل . [ س َ گ ِ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سجیل . (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ).
-
خواتیم لمنیه
لغتنامه دهخدا
خواتیم لمنیه . [خ َ ل ُ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین مختوم . سجیل . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خواتیم الملک شود.
-
خواتیم الملک
لغتنامه دهخدا
خواتیم الملک . [ خ َ مُل ْ م ُ] (ع اِ مرکب ) طین مختوم . گل مختوم . سجیل . (یادداشت بخط مؤلف ) : گلی است و معدن او بلاد روم است و او را گل مختوم گویند و بعضی او را مختوم الملک گویند. (ترجمه ٔ صیدنه ).
-
سجالة
لغتنامه دهخدا
سجالة. [ س َ ل َ ] (ع مص ) فروهشته و فراخ پوست گردیدن خایه . (ناظم الاطباء). || (اِ) اسم سجیل و سجیلة، ج ِ سجل . (متن اللغة). خصیة سجیلة، کسفینة؛ بیّنة السجالة مسترخیة الصفن واسعة. (ذیل اقرب الموارد).
-
سافل
لغتنامه دهخدا
سافل . [ ف ِ ] (ع ص ،اِ) فرود و پست . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). نقیض عالی . (منتهی الارب ) (قطر المحیط). پائین . نقیض بالا: فجعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیهم حجارة من سجیل . (قرآن 15 / 74 و نظیر آن در سوره ٔ 11 آیه 82).آیت عالیها سافلها خو...
-
مسومة
لغتنامه دهخدا
مسومة. [ م ُ س َوْ وَ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسوم . اسب به چرا گذاشته شده . || اسب با نشان و علامت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نشان کرده شده . نشاندار. باعلامت . معلمه . داغدار. (یادداشت مرحوم دهخدا): حجارة مسومة؛ سنگریزه هائی که بر آن ا...
-
منضود
لغتنامه دهخدا
منضود. [ م َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برهم نهاده . نضید. (از اقرب الموارد). به نظم درچیده . مرتب روی هم چیده . بر یکدیگر نهاده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود . (قرآن 82/11).ک...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حرملة المدلجی . گفته اند که او و پدر و جدش را صحبت پیغمبر دست داده است . بغوی میگوید: نمیدانم او را صحبتی بوده است یا نه . ابن مندة صحابت او را صحیح ندانسته است . ابن ابی عاصم و جماعتی نام او را ذکر نموده و از طریق سج...
-
بابیل
لغتنامه دهخدا
بابیل .(اِ) پرستو. مخفف ابابیل و همان مرغی است که خدای تعالی ابرهه و سپاه او را که با پیلان برای خرابی خانه ٔخدا بمکه آمده بودند بدان مرغ بسنگ انداختن هلاک کردو در قرآن مجید در سوره ٔ فیل بدین نحو آمده است : «اَلَم تر کیف فَعل ربک باصحاب الفیل . اَلَ...
-
ابرهه
لغتنامه دهخدا
ابرهه . [ اَ رَ هََ ] (اِخ ) ابن صباح ، مکنی به ابویکسوم و ملقب به اشرم و صاحب الفیل . ملک حبشی متغلب بر یمن که ذکرش در قرآن بیامده است . و به روایات مسلمین او بقصد هدم خانه با پیل به مکه شد و خدای تعالی او و سپاهش را با حجاره ٔ سجیل که طیر ابابیل فر...