کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجده آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سجده آوردن
لغتنامه دهخدا
سجده آوردن . [ س َ / س ِ دَ /دِ وَ دَ ] (مص مرکب ) سجده کردن . سجود : صد هزاران بحر و ماهی در وجودسجده آرد پیش آن دریای جود. مولوی .او خدو انداخت بر رویی که ماه سجده آرد پیش او درسجده گاه . مثنوی . || خاضع شدن . مطیع شدن : بزرگوار خدایی که طبع و دستش...
-
واژههای مشابه
-
سجدة
لغتنامه دهخدا
سجدة. [ س َ / س ِ دَ ] (ع مص ) سر بر زمین نهادن . (منتهی الارب ). پیشانی بر زمین نهادن . (مهذب الاسماء) : سر از سجده برداری و این شراب کشی یاد فرخنده رخ مهتری . منوچهری .سر بر زمین بسجده نهاده ست بی رکوع آن کو نه ز اوصیا بسوی انبیا شده ست . ناصرخسرو....
-
سجدة
لغتنامه دهخدا
سجدة. [ س َ دَ ] (اِخ ) نام سوره ای از قرآن است و آن سی آیه است . پس از لقمان و پیش از احزاب . || و نیز سجده نام دیگر سوره ٔ «فصلت » چهل و یکمین سوره ، پس از مؤمن و پیش از شوری است .
-
سجده نمودن
لغتنامه دهخدا
سجده نمودن . [ س َ / س ِ دَ / دِ ن ُ / ن َ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) شکر کردن : سبکتکین آن را بدید ازاسب فرود آمد بزمین و خدای عز و جل شکر کرد و سجده نمود و بسیار بگریست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 198).
-
سجده کنان
لغتنامه دهخدا
سجده کنان . [ س َ / س ِ دَ / دِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال سجده . بحالت سجده : خاتونی از عرب همه شاهان غلام اوسمعاً و طاعه سجده کنان هفت کشورش . خاقانی .گیسو چو خوشه تافته و زبهر عید وصل من همچو خوشه سجده کنان پیش عرعرش .خاقانی .
-
سجده گاه
لغتنامه دهخدا
سجده گاه . [ س َ / س ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) قبله . (ترجمان القرآن ). مسجد. جای سجده . قبله گاه که در آنجا پیشانی بخاک نهند تواضع را : شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز. سوزنی .ساعتی در خدای خود نالیدروی در سجده گاه خود ...
-
سجده گه
لغتنامه دهخدا
سجده گه . [ س َ / س ِ دَ / دِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) سجده گاه :شهی که بارگه اوست سجده گاه ملوک همی برند بر آن سجده گه ملوک نماز. سوزنی .مرا سجده گه بیت بنت العنب بس که از بیت ام القری میگریزم . خاقانی .پاک بینان را ز روی خوب دیدن منع نیست سجده کایزد را ...
-
جستوجو در متن
-
نماز آوردن
لغتنامه دهخدا
نماز آوردن . [ ن َ وَ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن . سجده کردن . سر فرودآوردن اظهار بندگی و اطاعت را : دوش ناگاه رسیدم به در حجره ٔ اوچون مرا دید بخمید و بیاورد نماز. فرخی .اگر قبول کنی سر نهیم در قدمت چو بت پرست که در پیش بت نماز آرد.سعدی .
-
سجود
لغتنامه دهخدا
سجود. [ س ُ ] (ع مص ) سر بر زمین نهادن وفروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ترجمان القرآن ). سر بر زمین نهادن و فروتنی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ) (دهار) : از سجودش بتشهد برد آنگه بسلام زو سلامی و درودی ز تو بر جمع کرام ...
-
خاکبوس
لغتنامه دهخدا
خاکبوس . (حامص مرکب ) بوسیدن زمین مراحترام را. سجده از روی ادب بجا آوردن : پیران قبیله خاک برسررفتند بخاکبوس آن در. نظامی .زین پس من و خاکبوس پایت گردن نکشم ز حکم و رایت . نظامی .اعظم قوام دولت و دین آنکه بر درش از بهر خاکبوس نمودی فلک سجود. حافظ.در ...
-
موالات
لغتنامه دهخدا
موالات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) موالاة. دوستی و پیوستگی با کسی . (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و پیوستگی داشتن . (غیاث ) (از آنندراج ). با کسی دوستی داشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ولاء. ولا. دوستی . رفاقت . دوستی کردن . باهم دوستی کردن...
-
اختصار
لغتنامه دهخدا
اختصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوتاه کردن سخن را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخن کوتاهترین گرفتن . (زوزنی ). تلخیص . ایجاز. || اختصار سجده ؛ خواندن سوره ٔ سجده را و گذاشتن آیه ٔ سجده را تا سجود واجب نیاید. || اختصار طریق ؛ گرفتن نزدیک ترین راه را در ...
-
نماز بردن
لغتنامه دهخدا
نماز بردن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پرستش کردن . عاجزی نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خم شدن یا به خاک افتادن به قصد تعظیم در برابر شاهی یا بزرگی دیگر. رکوع . دوتا شدن . خم شدن ، علامت تعظیم وبندگی را. سجده کردن . تعظیم کردن . رکوع کردن . (یادد...