کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستمگری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستمگری
لغتنامه دهخدا
ستمگری . [ س ِ ت َ گ َ ] (حامص مرکب ) کار ستمگر. عمل ستمگر : ستمگران را چون جایگه چنین باشدستمگری نکند مردم لبیب و فهیم . سوزنی .معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت . سعدی .وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستم...
-
جستوجو در متن
-
جفاجوئی
لغتنامه دهخدا
جفاجوئی . [ ج َ] (حامص مرکب ) عمل جفاجو. جفاجو بودن . کار جفاجو. ستمگری . بیداد. ظلم . رجوع بجفا و ستمگری و ظلم شود.
-
بی عدالتی
لغتنامه دهخدا
بی عدالتی . [ ع َ / ع ِ ل َ ] (حامص مرکب ) ستمگری . ظلم . جور.
-
جائری
لغتنامه دهخدا
جائری . [ ءِ ] (حامص ) ستمگری . بیدادگری : کسی را که بسترد آثار عدلش ز روی زمین صورت جائری را. ناصرخسرو.رجوع به جور شود.
-
بی مروتی
لغتنامه دهخدا
بی مروتی . [ م ُ رُوْ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل بی مروّت . درشتی و سختدلی و بی رحمی و ظلم و تعدی . (ناظم الاطباء). ستمگری . ناجوانمردی . نامردمی . بی مردانگی .
-
ستمکشی
لغتنامه دهخدا
ستمکشی . [ س ِ ت َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل ستم کش : من در غم تو پیشه گرفتم ستمکشی تا تو بطبع پیشه گرفتی ستمگری . ادیب صابر.رجوع به ستمکش شود.
-
زینت گر
لغتنامه دهخدا
زینت گر. [ ن َ گ َ ] (ص مرکب ) زینت دهنده . که زینت دهد. که آراید : تا فرش عدل او شده زینت گر زمین برچیده است ظلم بساط ستمگری . طالب آملی (از آنندراج ).رجوع به زینت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دش شرمی
لغتنامه دهخدا
دش شرمی . [ دُ ش َ ] (حامص مرکب ) بی حیائی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : هنر و مردانگی به ستمگری و دش شرمی و دروغ و بیدادی به خویش بستن نتوان . (کارنامه ٔ اردشیر ترجمه ٔ صادق هدایت ص 9).
-
الکساندر
لغتنامه دهخدا
الکساندر. [ اَ ل ِدِ ] (اِخ ) حکمران شهر قدیم چتالجه در تسالی . وی به سال 369 ق . م . بر تخت نشست و ستمگری را پیشه کرد و سرانجام بدست زوجه ٔ خود تیبه کشته شد. (از قاموس الاعلام ترکی ذیل آلکساندر).
-
دارالظلم
لغتنامه دهخدا
دارالظلم . [ رُظْ ظُ ] (ع اِ مرکب ) خانه ٔ ستم . خانه ٔ ستمگر.بیشتر بشهرها یا جاهایی که مردم آن یا فرمانروایان آن ستمگری و ناسازگاری کنند گفته میشود : چون ز دارالظلم شروان ناتوانش یافتی شربت عدلش مصفا دادی ، احسنت ای ملک .خاقانی .
-
کین توزی
لغتنامه دهخدا
کین توزی . (حامص مرکب ) انتقام کشی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی : بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف به مهربانی معروفی و به کین توزی . سوزنی .رجوع به کین توز شود. || جفاکاری . ستمگری . بی لطفی . نامهربانی . خصومت ورزی : رای تو به کین توزی د...
-
سپتیم سور
لغتنامه دهخدا
سپتیم سور. [ س ِ س ِ وِ ] (اِخ ) امپراطور روم که از سال 193 تا 211 م . حکومت کرده است ، دوران حکومت او بدوران عصر طلایی مشاورین حقوق شهرت یافته است . پپنین و اولپین در آثار قانون گزاری او باقی مانده ، این آثار معروف راجع به خشونت و ستمگری هائی است که...
-
جفا کاری
لغتنامه دهخدا
جفا کاری . [ ج َ] (حامص مرکب ) عمل جفاکار. جفاکار بودن . کار جفاکار. جفاپیشگی . ستمگری . بیدادگری . ستم ورزی : ز ایام و ز هرک ایام پروردبه نسبت جز جفاکاری نیاید. خاقانی .بد بود از کسی جفاکاری که از او چشم دوستی داری .مکتبی .
-
فهیم
لغتنامه دهخدا
فهیم . [ ف َ ] (ع ص ) نیک دریابنده . دراک . تیزفهم . زودفهم . (یادداشت مؤلف ). بافهم . دانا. (فرهنگ فارسی معین ) : به زمانی نکت و علم و ادب یاد کنی وین ندیده ست در این عصر کس از هیچ فهیم . فرخی .ستمگران را چون جایگه چنین باشدستمگری نکند مردم لبیب و ...