کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبکروح سبکروح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زرار
لغتنامه دهخدا
زرار. [ زُ ] (ع ص ) تیزفهم . سبکروح . (ناظم الاطباء): زُرّار؛ الذکی الخفیف . (اقرب الموارد). رجوع به زرازر شود.
-
مهففة
لغتنامه دهخدا
مهففة. [ م ُ هََ ف ْ ف َ ف َ ] (ع ص ) لاغرمیان باریک شکم سبکروح . مهفهفة. (منتهی الارب ).
-
زرازر
لغتنامه دهخدا
زرازر. [ زُ زَ ] (ع ص ) تیزخاطر سبکروح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، زَرازِر. (از اقرب الموارد).
-
مهفهفة
لغتنامه دهخدا
مهفهفة. [ م ُ هََ هََ ف َ ] (ع ص ) زن لاغرمیان باریک شکم سبکروح . مهففة. (منتهی الارب ). زن باریک میان . (مهذب الاسماء).
-
سبک روح
لغتنامه دهخدا
سبک روح . [ س َ ب ُ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم ظریف . (برهان ) (مهذب الاسماء) (رشیدی ) (آنندراج ). مرد لطیف و ظریف . (غیاث ). آنکه جسم او در لطافت مثل روح شده باشد و در طیر و سیر مانند روح بود. (آنندراج ) : چو ریگست تیره گرانسایه نادان چو آبی است روشن...
-
عیزاریة
لغتنامه دهخدا
عیزاریة. [ ع َ ری ی َ ] (ع اِ) مانند «عیزار» است بمعنی نوعی از قدح شیشه ای . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به عیزار شود. || (ص ) سخت واستوار از هر چیزی . (منتهی الارب ). || کودک چست و سبکروح . (منتهی الارب ). رجوع به عیز...
-
بهنانة
لغتنامه دهخدا
بهنانة. [ ب َ ن َ ] (ع ص ) زن خوش بوی و خوش نفس . یا زن نرم گفتار خوش کردار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن خوش بوی . (دهار). || زن سبکروح خندان . ج ، بهنانات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زن خندان . (دهار).
-
عمروس
لغتنامه دهخدا
عمروس . [ ع ُ ] (ع اِ)بره . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بره ٔ شیرخواره . (ناظم الاطباء). || (ص ) کودک سبکروح گرداندام . (منتهی الارب ). کودک فربه و زیبا. (از اقرب الموارد). || شتر کره ٔ فربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، عَماریس . و گاهی...
-
عزهول
لغتنامه دهخدا
عزهول . [ ع ُ ] (ع ص ) درگذرنده و پیشی گیرنده ٔ شتاب رو. (منتهی الارب ). سبقت گیرنده ٔ سریع. (از اقرب الموارد). || تیزرو و چست و سبکروح . (منتهی الارب ). سریع خفیف . (اقرب الموارد). || شتر نر برسرخودگذاشته و شتر به چرا رهاکرده . (منتهی الارب ). جمل و...
-
گرانجانی
لغتنامه دهخدا
گرانجانی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) سستی و کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گرانجان شود. || سخت جانی . رجوع به گرانجان شود.باد با عزم او گرانجانی است خاک با حلم او سبکباری است . (جهانگشای جوینی ). || پوست کلفتی . مقاومت . استقامت . || بخل . امساک . لئ...
-
عیزار
لغتنامه دهخدا
عیزار. [ ع َ ] (ع ص ) سخت و استوار از هر چیزی . || کودک چست و سبکروح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) نوعی از کاسه ٔ آبگینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوعی از قدح شیشه . (از اقرب الموارد). || درخت...
-
گرم خیز
لغتنامه دهخدا
گرم خیز. [ گ َ ] (نف مرکب ) کنایه از مردم سحرخیز و زود بیدارشونده . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گرم خیزی شود. || سبکروح و جلد و چابک و تیزرو. (برهان ) (آنندراج ) : برانگیخت پس چرمه ٔ گرم خیزبیفکند بر هندوان رستخیز. (گرشاسب نامه ).محابا رها کرد و شد ...
-
گرانجان
لغتنامه دهخدا
گرانجان . [ گ ِ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم سخت جان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بسیار مقاومت کننده در برابر چیزی . پوست کلفت . دیرپذیر : و بر کرسی گرانجان مباش و ترش روی . (قابوسنامه ).گرانی ببردم ز درگاهش ایرامرید سبکدل گرانجان نباشد. خاقانی .ش...
-
سکب
لغتنامه دهخدا
سکب . [ س َ ] (ع مص ) ریزانیدن آب . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). ریختن آب . (منتهی الارب ) (دهار). || پیاپی شدن باران پیوسته بزرگ قطره . || اذان گقتن مؤذن . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) مرد درازبالا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ||...
-
ظریف
لغتنامه دهخدا
ظریف . [ ظَ ] (ع ص ) سبکروح . (مهذب الاسماء). خوش طبع. || تیزدل . (مهذب الاسماء). زیرک . کیّس . (منتهی الارب ). دانا : دست بر هم زند طبیب ظریف چون خرف بیند اوفتاده حریف . سعدی (گلستان ).|| خوشروی . زیبا. || بلیغ. || چابک . مزلّم . خوش لباس . خوش جامه...