کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سبزی کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سبزی کار
لغتنامه دهخدا
سبزی کار. [ س َ ] (نف مرکب ) کشت کننده ٔ سبزی های خوردنی . آنکه انواع رستنیها و سبزیهای خوردنی کارَد. شخصی که سبزی کارَد. کشت کننده ٔ سبزیهای خوردنی . || (اِ مرکب ) آنجا که سبزی کشت شود. سبزی کاری .
-
واژههای مشابه
-
سبزی خوردن
لغتنامه دهخدا
سبزی خوردن . [ س َ ی ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انواع سبزی که خام خورند، چون : تره (گندنا)، جعفری ، گشنیز، ترخان ،مرزه ، ریحان ، تربچه ، شاهی ، پیازچه ، نعناع و غیره .
-
سبزی دادن
لغتنامه دهخدا
سبزی دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) برنگ سبز درآمدن . سبز شدن . || روییدن آغاز کردن . رستن گرفتن . حیات نباتی پدید آمدن : اگر تخت جویی هنر بایدت چو سبزی دهد شاخ ، بر بایدت .فردوسی .
-
سبزی صحرایی
لغتنامه دهخدا
سبزی صحرایی . [ س َ ی ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) انواع سبزی خودرو و سبزی که در صحرا روید و قابل خوردن باشد. سبزی خودرو که در صحرا رویَد و توان خورد، چون : زرد مرغک ، قازایاغی ، شنگ ، ترشک ، تره ٔ کوهی و غیره .
-
سبزی پلو
لغتنامه دهخدا
سبزی پلو. [ س َ پ ُل َ / لُو ] (اِ مرکب ) پلویی که با سبزی پزند. پلو که در آن انواعی از سبزیهای خوردنی بریزند و پزند. نانخورشی است مرکب از برنج و سبزی . || سبزی ِپلو (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )، سبزی که خاص پلو است . انواعی از سبزی خوردنی که خاصةً در پل...
-
سبزی فروش
لغتنامه دهخدا
سبزی فروش . [ س َ ف ُ ] (نف مرکب ) آنکه سبزی فروشد. فروشنده ٔ انواع سبزیهای خوردنی . که تره و گشنیز و جعفری و پیازچه و تربچه و... فروشد : نشنیده ای که پیر هریوت چه گفته است سبزی فروش شهر ز نیکی فروش به . خواجه عبداﷲ انصاری .مرا شوخ سبزی فروش است یارک...
-
قلعه سبزی
لغتنامه دهخدا
قلعه سبزی . [ ق َ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خالصه ٔ بخش مرکزی شهرستان قصر شیرین ، واقع در 6هزارگزی شمال باختری خسروی و کنار شوسه ٔ قصر شیرین موقع جغرافیایی این ده تپه ماهور و هوای آن گرمسیری است . سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از چاه و محصول ...
-
قورمه سبزی
لغتنامه دهخدا
قورمه سبزی . [ قُرْ م َ / م ِ س َ ] (اِ مرکب ) نوعی قرمه و طرز تهیه ٔ آن بدین گونه است که قورمه سبزی را چند نوع می پزند از جمله یک طریقه این است که گوشت را قلیه کرده در پیاز و روغن سرخ می کنندو آب میریزند، نیم پز که شد تره و شبت و اسفناج خرد کرده را ...
-
جستوجو در متن
-
حکموار
لغتنامه دهخدا
حکموار. [ ح ُ م َ ] (اِ) جالیز. فالیز. پالیز. سبزی کار. سبزی کاری . مبطخة.
-
شوا
لغتنامه دهخدا
شوا. [ ش ِ ] (اِ) سختی و گندگی و پینه ٔپوست دست و اعضاء را گویند که به سبب کار کردن بهم رسیده باشد. (برهان ). پینه که در دست و پا پیدا شود بواسطه ٔ کارهای سخت و تردد بسیار. (رشیدی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سختی پوست دست و پا بسبب بسیار کا...
-
قره میخ
لغتنامه دهخدا
قره میخ . [ ق َ رَ ] (اِ مرکب ) گونه ای است از درخت تنگرس که در جنگلهای شمال ایران میروید و در رامیان به نام قره میخ خوانده میشود. تنگرس درختچه ای است که برگهای آن برای دام زهر است . میوه ٔ آن در پزشکی به عنوان مسهل به کار میرود و اگر آن را با آهک بی...
-
گیزی
لغتنامه دهخدا
گیزی . (اِ) در گیلان نام تنگرس باشد و آن درختچه ای است که برگهای آن برای دام زهراست . میوه ٔ آن در پزشکی به عنوان مسهل به کار میرودو اگر آن را با آهک بیامیزند رنگ سبزی میدهد که در نقاشی مصرف میشود. این درختچه برای آرایش باغها خوب است . چوب آن سبک و ن...
-
تره فروش
لغتنامه دهخدا
تره فروش . [ ت َرْرَ / رِ ف ُ / ت َ رَ / رِ ف ُ ] (نف مرکب ) سبزی فروش . (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ تره . فروشنده ٔ گندنا. بقال : ابلهی کن برو که تره فروش تره نفروشدت به عقل و تمیز.چیز باید که کار در عالم چیز دارد که خاک بر سر چیز. مسعودسعد.و رجوع به ...