کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساغر به سر کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساغر به سر کشیدن
لغتنامه دهخدا
ساغر به سر کشیدن . [ غ َ ب ِ س َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساغر بر سر کشیدن . ساغر بر تارک شکستن . ساغر بر تارک کشیدن . (آنندراج ) : خرم کسی که ساغر وحدت بسر کشیدخود را از این جهان بجهان دگر کشید.محمد اسحاق شوکت (از آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
ساغر برکشیدن
لغتنامه دهخدا
ساغر برکشیدن . [ غ َ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) می خوردن . قدح برکشیدن . باده خوردن .
-
ساغر برگرفتن
لغتنامه دهخدا
ساغر برگرفتن . [ غ َ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ساغر بکف برنهادن . ساغر بدست گرفتن . || آغاز میگساری کردن .
-
ساغر بلورین
لغتنامه دهخدا
ساغر بلورین . [ غ َ رِ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیاله و قدح شراب که آن را از بلور ساخته باشند : شکسته دل تر از آن ساغر بلورینم که در میانه ٔ خارا کنی ز دست رها.خاقانی .
-
ساغر بوئیدن
لغتنامه دهخدا
ساغر بوئیدن . [ غ َدَ ] (مص مرکب ) ساغر پیمودن . ساغر زدن : نگشاید دلم چوغنچه اگرساغر لاله گون نبوید باز.حافظ (از آنندراج ).
-
ساغر جم
لغتنامه دهخدا
ساغر جم . [ غ َ رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جام جم . (آنندراج ). جام جمشید. جام جهان نما. جام جهان آرا.جام جهان بین . جام کیخسرو. جام گیتی نما : از سایه ٔ قد تو مرا نشئه دو بالاست مینای چنین بود کجا ساغر جم را؟ نعمت خان عالی (از آنندراج ).روشنگ...
-
ساغر خوردن
لغتنامه دهخدا
ساغر خوردن . [ غ َ خوَر / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شراب خوردن . (آنندراج ). ساغر زدن . ساغرکشیدن . ساغر نوشیدن . جام یا پیاله نوشیدن . (استینگاس ). باده خوردن . می خوردن : من خاک پای آنکسم کز خون دل ساغر خوردتا راز دل ساغر چرا هردم بلب می آورد؟ سلمان ساو...
-
ساغر دادن
لغتنامه دهخدا
ساغر دادن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) شراب دادن . جام پر از شراب دادن : کسی را در این بزم ساغردهندکه داروی بیهوشیش دردهند.سعدی (بوستان ).
-
ساغر ریختن
لغتنامه دهخدا
ساغر ریختن . [ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) جام شراب را خالی کردن .
-
ساغر سیمین
لغتنامه دهخدا
ساغر سیمین . [ غ َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جام نقره ای . پیاله ٔ شراب که آن رااز سیم ساخته باشند. || ماه : ساغر سیمین شکست ،ساقی زرین قدح پیکر پروانه سوخت شمع زمرد لگن .هلالی (دیوان چ نفیسی ص 205).
-
صدف گون ساغر
لغتنامه دهخدا
صدف گون ساغر. [ ص َ دَ غ َ ] (اِمرکب ) پیاله را گویند که از بلور ساخته شده باشد. (برهان ). ساغری که در سفیدی چون صدف است : بس زر رخسارگان دریاکشان سیمکش بر صدف گون ساغر گوهرفشان افشانده اند.خاقانی .
-
ساغر کشتی نشان
لغتنامه دهخدا
ساغر کشتی نشان . [ غ َ رِ ک َ / ک ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساغر بزرگ . ساتگنی . ساتگینی : ساقی دریاکشان آخر کجاست ساغر کشتی نشان آخر کجاست .خاقانی .
-
سنگ در ساغر زدن
لغتنامه دهخدا
سنگ در ساغر زدن . [ س َ دَ غ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن و شیشه شکستن باشد. (از آنندراج ) : سنگ در ساغر نیک و بد ایام زنندوز کف سنگدلان نصفی ساغر گیرند.مجیرالدین بیلقانی .