کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساعت ورود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورود
لغتنامه دهخدا
ورود. [ وُ ] (ع مص )رسیدن و درآمدن و وارد شدن و به جای اندرآمدن و پیوستن . (از ناظم الاطباء). آمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اندرآمدن . (آنندراج ). حاضر آمدن . (تاج المصادر بیهقی ). درآمدن . (ناظم الاطباء). حاضر گردیدن . || وِرد. به آب آمدن . ...
-
جستوجو در متن
-
ورودی
لغتنامه دهخدا
ورودی . [ وُ ] (ص نسبی ) منسوب به ورود.- در ورودی ؛ دری که از آن به جایی وارد میشوند. در برابر در خروجی . || آنچه مربوط به ورود و دخول کسان در جایی باشد.- امتحانات ورودی ؛ کنکور.
-
در باغی
لغتنامه دهخدا
در باغی . [ دَ رِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) چیزی که به باغبان دهند گاه ورود به باغ . پولی که برای اذن دخول در باغی میوه دار یا تفرجی دهند. پولی که برای ورود به باغ تفرج یا میوه دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
کنکور
لغتنامه دهخدا
کنکور. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) مسابقه (مخصوصاً برای ورود به دانشگاه یا مؤسسه ای دیگر). (فرهنگ فارسی معین ).
-
آدین
لغتنامه دهخدا
آدین . (اِ) خوازه و آرایش ها که بنوروز یا گاه ورود پادشاهان و جشنهای بزرگ در کویها و برزنها و راهها کنند. آذین .
-
تازه وارد
لغتنامه دهخدا
تازه وارد.[ زَ / زِ رِ ] (ص مرکب ) کسی که تازه ورود کرده باشد و بتازگی آمده باشد. (ناظم الاطباء). جدیدالورود.
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش ُ ] (فرانسوی ، اِ) برخورد. ضربه که به صحت کسی وارد آید. || اثر صاعقه و برق در اطراف محل ورود صاعقه .
-
تنگ دهلیز
لغتنامه دهخدا
تنگ دهلیز. [ ت َ دِ ] (اِ مرکب ) دهلیز تنگ . راهروی تنگ که ورود بدان سخت باشد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
پاانداز
لغتنامه دهخدا
پاانداز. [ اَ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) فرشی که در سوی دَرِ ورود اطاق افکنند. || آنچه در پای عروس یا داماد ریزند از زر یا جامه ها و جز آن . || آنچه در گاه ورود عروس بخانه ٔ شوی در بیرون خانه از اسب و ملک پیش کشند. || (نف مرکب ) قواد. زنی که بساط طرب و...
-
حق الورود
لغتنامه دهخدا
حق الورود. [ ح َق ْ قُل ْ وُ ] (ع اِ مرکب )ورودیه . مبلغی که پردازند برای اجازه ٔ ورود به گردشگاهی یا باغی یا اجتماعی و یا مدرسه ای و امثال آن .
-
درشونده
لغتنامه دهخدا
درشونده . [ دَ ش َوَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بدرون شونده . داخل شونده . وارد. ورود کننده . داخل . (از منتهی الارب ). درآینده .
-
رومان
لغتنامه دهخدا
رومان . (اِخ ) نام فرشته ای که در قبر بر مرده ورود می کند و روی آن مانند آفتاب می درخشد. (ناظم الاطباء).- ام رومان ؛ مادر عایشه رضی اﷲ عنهما. (آنندراج ).
-
سورسات
لغتنامه دهخدا
سورسات . (ترکی ، اِ) سیورسات .غله . || خواربار. || کفاف معیشت . وجه معاش . نفقه . || ملزومات سپاهیان که پیش از ورود آنان تهیه کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
قرنطینه
لغتنامه دهخدا
قرنطینه . [ ق َ رَ ن َ/ ن ِ ] (معرب ، اِ) قَرَنْطین . جایی که در آن مسافران و عابران را مورد بازرسی قرار میدهند و از ورود بیماران جلوگیری به عمل می آورند. این کلمه از کارانْتِن فرانسه گرفته شده است .