کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . (اِخ ) از فضلای مقیم بخارا، و کنیت او ابوعلی است . او راست در صفت مرو:بلدطیب و ماء معین و ثری طیبه یفوق العبیراو اذالمرء قدر السیرعنه فَهْوَ ینهاه باسمه ان یسیرا.رجوع به یتیمة الدهر ج 4 ص 16 و ترجمه ٔ تاریخ ادبی ایران براون ج 1 ص 687 شود.
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . (اِخ ) محمدبن اسحاق بن حاتم بصری . از محدثان است ، و از بصره به اصفهان رفت و درآن شهر روایت حدیث میکرد و بسال 282 در بصره در گذشت . (سمعانی ).
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . (ص نسبی ) نان ساجی که به ساج پخته اند. نان که بر روی ساج پزند. نان تابگی .
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . (ع ص ) ساکن و آرمیده . صفت برای چشم و دریا. (منتهی الارب ). البحرالساجی ؛ دریای آرمیده . (شرح قاموس ). الطرف الساجی ؛ چشم آرمیده . (شرح قاموس ). || لیل ساج ؛ شب نیک تاریک که پنهان میکند اشیاء را. (منتهی الارب ). شب آرام و تاریک . (تاج العروس )...
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . [ ] (اِخ ) ابراهیم بن فهل بن حکیم بن ماهان ساجی بصری مکنی به ابواسحاق از مردم بصره است . از محدثان است . (سمعانی ).
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . [ ] (اِخ ) زکریابن یحیی بن خلاد ساجی بصری مکنی به ابویعلی . از مردم بغداد و مقیم آن شهر و از محدثان است . (سمعانی ).
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . [ ] (اِخ ) زکریابن یحیی بن محمدبن الساجی مکنی به ابویحیی . از فقهای شافعی است و فقه از مزنی و ربیع فراگرفته . از اوست کتاب الاختلاف فی الفقه . (ابن الندیم ).
-
ساجی
لغتنامه دهخدا
ساجی . [ جی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به چوب ساج ، و جماعتی از قدیم و جدید بمناسبت فروش یا بکاربردن آن این نسبت را یافته اند. (سمعانی ).
-
واژههای همآوا
-
ثاجی
لغتنامه دهخدا
ثاجی . (ع ص ) نعت فاعلی از ثجو. ثاج . ج ، ثاجون ، ثاجین .
-
جستوجو در متن
-
ساج
لغتنامه دهخدا
ساج .[ جِن ْ ] (ع ص ) ساکن و آرمیده . رجوع به ساجی شود.
-
تابگی
لغتنامه دهخدا
تابگی . [ ب َ / ب ِ ] (ص نسبی ) منسوب به تابه . یا نان تابگی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). نان ساجی .
-
ابویحیی
لغتنامه دهخدا
ابویحیی . [ اَ بو ی َ یا ] (اِخ ) ساجی . زکریابن یحیی بن محمد. رجوع به زکریا... شود.
-
تغتخ
لغتنامه دهخدا
تغتخ . [ ت ُ ت ُ ] (اِ) تغتز. نان تنک ساجی . (ناظم الاطباء). و رجوع به تغتز شود.