ساجی . (ع ص ) ساکن و آرمیده . صفت برای چشم و دریا. (منتهی الارب ). البحرالساجی ؛ دریای آرمیده . (شرح قاموس ). الطرف الساجی ؛ چشم آرمیده . (شرح قاموس ). || لیل ساج ؛ شب نیک تاریک که پنهان میکند اشیاء را. (منتهی الارب ). شب آرام و تاریک . (تاج العروس ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.