کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ز پای افکندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ز پای افکندن
لغتنامه دهخدا
ز پای افکندن . [ زِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کشتن . بزمین افکندن . از پای درآوردن : بر ایشان ببخشید زورآزمای وز آن پس نیفکند کس را ز پای . فردوسی .رجوع به ز پای فکندن و از پای افکندن و از پای فکندن شود.
-
واژههای مشابه
-
ز بر
لغتنامه دهخدا
ز بر. [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از «ز» مخفف از و «بر» بمعنی بالا: از بالا و از فوق . (فرهنگ نظام ) . || زِ بر از حفظ (مخفف از بر). (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر باشد که حفظ کردن وبیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است و به این معنی بالفظ کردن و گرفتن ...
-
ز برم
لغتنامه دهخدا
ز برم . [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) مرکب از لفظ «ز»: از و «برم » بمعنی حفظ، از حفظ. (فرهنگ نظام ). بمعنی ازبر است که حفظ و بیاد داشتن و بخاطر نگاه داشتن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ازبر و از حفظ و بیادداشته و بخاطر نگاهداشته . (ناظم الاطباء). یا...
-
ز بس
لغتنامه دهخدا
ز بس . [ زِ ب َ ] (حرف اضافه + اسم ) (از:«ز» مخفف از + اسم ) از کثرت . از انبوه : ز بس ناله ٔ نای و بانگ سرودهمی داد دل جام می را درود. فردوسی .بیاراست بزمی چو خرم بهارز بس شادمانی گو نامدار. فردوسی .ز بس ناله ٔ بوق وهندی درای همه مرد را دل برآمد ز ج...
-
ز بن
لغتنامه دهخدا
ز بن . [ زِ ب ُ ] (حرف اضافه + اسم ) (از: حرف اضافه ٔ ز + اسم ) مخفف از بن . اساساً. اصلاً : شنیدم ز دانش پژوهان درست که تیر و کمان او [ دخترگورنک ] نهاد از نخست .هم از نامه ٔ بیش دانان سخن شنیدم که جم ساخت هردو ز بن . اسدی .رجوع به از بن و ز بن دندا...
-
ز بیر
لغتنامه دهخدا
ز بیر. [ زِ ] (ق مرکب ) بمعنی از بر و حفظ و نگاه داشتن به خاطر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). یاد گرفتن و حفظ کردن . (برهان جامع). ز بر و از یاد و حفظ و به خاطر نگاشته و بیادمانده . (ناظم الاطباء). رجوع به ز بر و بیر و از بر شود.
-
ز پی
لغتنامه دهخدا
ز پی . [ زِ پ َ / پ ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف از پی . از عقب . پس از. بدنبال . در عقب . برای . بجهت . ازبهر : بر همه شاهان ز پی این جمال قرعه زدم نام تو آمد بفال . نظامی .مرغی که تاکنون ز پی دانه مست بوددرسوخت دانه را و پریدن گرفت باز. مولوی .بخاو...
-
ز ما
لغتنامه دهخدا
ز ما. [ زَ / زَ ] (حرف اضافه + ضمیر) مخفف از ما. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به «از» و «ما» شود.
-
پاله ز
لغتنامه دهخدا
پاله ز. [ ل ِ زُ ] (اِخ ) کرسی سِن و اُوآز از ناحیه ٔ ورسای واقع در ساحل رود ایوت دارای 5960 تن سکنه که راه آهن اُرلئان از آن گذرد. و این شهر مسقطالرأس بارا است .
-
بی ز
لغتنامه دهخدا
بی ز. [ زِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از : بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن هم برأی و عقل خود اندیشه کن . مولوی .بی ز ابراهیم نمرود گران کرد با کرکس سفر تا بآسمان . مولوی .چون چراغی بی ز زیت و بی فتیل نی کثیرستش ز نور و نی قلیل . مولوی...
-
ز باغ توام
لغتنامه دهخدا
ز باغ توام . [ زِ غ ِ ت ُ اَ ] (جمله ) از کنایات است . یعنی آفریده ٔ توام . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
ز بر کردن
لغتنامه دهخدا
ز بر کردن . [ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ز بر با لفظ کردن به معنی ازبر باشد که حفظ کردن و بیاد گرفتن و بخاطر نگه داشتن است . (آنندراج ). یاد و حفظ. (بهار عجم ). رجوع به زبر و زبیر شود.
-
ز بر گرفتن
لغتنامه دهخدا
ز بر گرفتن . [ زِ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) در این بیت سلمان : یاد گرفتن . دریافتن . ز برکردن : نمونه ای است ز حراق و آتش کبریت چراغ لاله که هر شب ز باد درگیردبدان چراغ شب تیره تا سحر بلبل همه لطائف اوراق گل ز بر گیرد. سلمان .رجوع به بهار عجم «زبر»...
-
ز بن دندان
لغتنامه دهخدا
ز بن دندان . [ زِ ب ُ ن ِ دَ ] (ق مرکب ) از ته دل . از صمیم قلب : دندانه ٔ هر قصری پندی دهدت نونوپند سر دندانه بشنو ز بن دندان . خاقانی .رجوع به از بن دندان ، از بن سی و دو، و از بن سی و دو دندان شود.