کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیبندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیبندگی
لغتنامه دهخدا
زیبندگی . [ ب َ دَ /دِ ] (حامص ) برازندگی . سزاواری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شایستگی . سزاواری . برازندگی . (فرهنگ فارسی معین ). شایستگی و لیاقت . (ناظم الاطباء) : بزرگی و شاهی و فرخندگی توانایی و فر و زیبندگی . دقیقی .انجم صفت دگرگرفته زیبندگیی ...
-
جستوجو در متن
-
برازیدگی
لغتنامه دهخدا
برازیدگی . [ ب َ دَ / دِ ] (حامص ) شایستگی . || زیبندگی . رجوع به برازیدن شود.
-
برازش
لغتنامه دهخدا
برازش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر است از برازیدن . زیبندگی .(آنندراج ) (برهان ). || وصل کردن پنبه و پاره بر قبا و خرقه و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ).
-
ارزش
لغتنامه دهخدا
ارزش . [ اَ زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از ارزیدن . عمل ارزیدن . || قیمت . بها. (آنندراج ). ارز. ارج . آمرغ . || قدر. || برازندگی . شایستگی . زیبندگی . قابلیت . استحقاق . || اعتبار یک سند یا متاع . پولی که در سند نوشته شده .
-
فرخندگی
لغتنامه دهخدا
فرخندگی . [ ف َ خ ُ دَ / دِ ] (حامص ) یمن . میمنت . فرخی . مبارکی . خجستگی . (یادداشت به خط مؤلف ). خجستگی و میمونی . (آنندراج ) : بزرگی و شاهی و فرخندگی توانایی و فر و زیبندگی . دقیقی .به فرخندگی شاه فیروزبخت یکی روز برشد به فیروزه تخت .نظامی .
-
خوبرویی
لغتنامه دهخدا
خوبرویی . (حامص مرکب ) خوب سیمایی . خوش صورتی . خوشگلی . (ناظم الاطباء). زیبایی . جمال . حُسن . صباحت . وجاهت . قشنگی . نیکویی . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی خوبرویی و زیبندگی که هست آیتی در فریبندگی . نظامی .یکی گفت از ختن خیزد نکویی فسانه ست آن طرف د...
-
استحقاق
لغتنامه دهخدا
استحقاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سزاوار شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). سزاواری . سزاوار بودن . استیجاب . شایستگی . لیاقت . قابلیت . برازندگی . زیبندگی . اهلیت : اگر من که صاحب دیوان رسالتم ومخاطبات به استصواب من میرود او را این نبشتم...
-
شاهی
لغتنامه دهخدا
شاهی . (حامص ) پادشاهی و سروری . (برهان قاطع). شاه بودن . (فرهنگ نظام ). مقام شاه . (یادداشت مؤلف ). سلطنت . پادشاهی . خسروی . ملک : روز ارمزد است شاها شاد زی بر کَت ِ شاهی نشین و باده خور. ابوشکور.بزرگی و شاهی و فرخندگی توانائی و فر و زیبندگی . دقی...
-
توانائی
لغتنامه دهخدا
توانائی . [ ت ُ / ت َ ] (حامص ) نیرومندی . اقتدار. قدرت . (فرهنگ فارسی معین ). قوت و قدرت و زور و دست . (ناظم الاطباء). طاقت . (دهار). مقدرت . تیو. تاب . توان . طاقت . وسع. جُهد. مجهود. قدرت . اقتدار. استطاعت . خلاف ناتوانی ، و با داشتن و دادن صرف شو...
-
فر
لغتنامه دهخدا
فر. [ ف َ / ف َرر ] (اِ) شأن و شوکت و رفعت و شکوه . (برهان ) : سری بی تن و پهن گشته به گرزنه شان رنگ ماند و نه فر و نه برز. ابوشکور بلخی .به فر و هیبت شمشیر تو قرار گرفت زمانه ای که پرآشوب بود پالاپال . دقیقی .ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذارفرّ و...
-
بزرگی
لغتنامه دهخدا
بزرگی . [ ب ُ زُ ] (حامص ) عظمت . (ناظم الاطباء). ابهت . (وطواط). بزرگواری . مکرمة. ملک . ملکوت . کبر. کرامت . اکرومة. کساء. مجد. ذکر. جمخ . تجله . جلال . فخمه . نبل . بنلة. عظم . عظمه . عظامة. جاهه . جاه . (منتهی الارب ) (یادداشت بخط دهخدا) : یا بزر...