کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیاده
لغتنامه دهخدا
زیاده . [ دَ / دِ ] (از ع ، ص ، ق ، اِ) از عربی زیادة. بیشتر و افزون و بیش . (ناظم الاطباء). بیش . فزون . افزون .مقابل نقصان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). اسهال و ضعف خوارزمشاه زیاده ش...
-
واژههای مشابه
-
زیادة
لغتنامه دهخدا
زیادة. [ دَ ] (اِخ ) ابن زیدالصمة القشیری . شاعری از عرب و مفضل بن سلمة اشعار او را گرد کرده است . (ابن ندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیادة
لغتنامه دهخدا
زیادة. [ دَ ] (ع مص ) افزون کردن و افزون شدن . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). افزون کردن . (دهار). افزون شدن و افزون کردن (لازم و متعدی ). یقال : زاده اﷲ خیراً و زاد فیما عنده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِمص )...
-
زیاده کردن
لغتنامه دهخدا
زیاده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افزودن . ازدیاد. تکثیر. بسیار کردن . فزودن . علاوه کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). افزودن و اضافه کردن و علاوه نمودن . (ناظم الاطباء). معروف است . (غیاث ) : دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند. (گ...
-
زیاده جو
لغتنامه دهخدا
زیاده جو. [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) زیاده طلب . (آنندراج ). طمعکار و حریص . (ناظم الاطباء). رجوع به زیاده طلب شود.
-
زیاده روی
لغتنامه دهخدا
زیاده روی . [ دَ/ دِ رَ ] (حامص مرکب ) طغیان . افراط. مبالغت . اکثار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
زیاده سر
لغتنامه دهخدا
زیاده سر. [ دَ / دِ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی است که زیاده بر حالت خود معتقد خود باشد و کاری و مهمی را که از عهده ٔ آن برنتواند آمد پیش گیردو به انجام نرساند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). کسی که از اندازه ٔ خود پا بیرون نهد و بیشتر معتقد خود باشد. ...
-
زیاده سری
لغتنامه دهخدا
زیاده سری . [ دَ / دِ س َ ] (حامص مرکب ) خودپسندی . (غیاث ) (آنندراج ). خودپرستی و خودبینی و سرکشی و تکبر. (ناظم الاطباء) : بهوش باش که شمشیرعدل عریان است مکن چو شمع در این انجمن زیاده سری . ملامفید بلخی (از آنندراج ).رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زیاده طلب
لغتنامه دهخدا
زیاده طلب . [ دَ/ دِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) فراوان خواه . افزون خواه . که زیاده از حد متعارف خواهد. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زیاده طلبی
لغتنامه دهخدا
زیاده طلبی . [ دَ / دِ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) افزون جوئی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). معروف . (آنندراج ). میل فوق العاده . آرزوی بی مناسبت و خواهش مفرط. (ناظم الاطباء). عمل زیاده طلب . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
زیاده گوی
لغتنامه دهخدا
زیاده گوی . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) پرحرف . فراوان گوی . که سخن را به درازا کشد : نوش لب زان منش که خوی بودزن به دوران زیاده گوی بود. نظامی .از حیرت آن جواب چون نوش شد زید زیاده گوی خاموش . نظامی .کای زید سخن زیاده کردی بگذر که زیاده گوی مردی . نظامی ...
-
زیاده گویی
لغتنامه دهخدا
زیاده گویی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) درازنفسی . سخن دراز کشیدن . سخن بلند شدن ... (مجموعه ٔ مترادفات ). پرحرفی . فراوان گویی : گر هرچه نوشته ای بشویی شویم دهن از زیاده گویی .نظامی .رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
خوان زیاده کردن
لغتنامه دهخدا
خوان زیاده کردن . [ خوا / خا دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوان برداشتن . (آنندراج ) : خوان وصال دوست نعیمی است جاودان بر ما مساز کم برقیبان زیاده کن .(از آنندراج ).