کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زود کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زؤد
لغتنامه دهخدا
زؤد. [ زُءْ / زُءُ ] (ع اِمص ) ترس . فزع . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). ترسانیده شدن . (آنندراج ) : یضحی اذ العیس ادرکنا نکایتهاخرقاء یعتادها الطوفان والزؤد. لحیانی (از تاج العروس ).بلی زؤداً تفشغفی العواصی سافطس منه...
-
زؤد
لغتنامه دهخدا
زؤد. [ زُءْدْ / زُ ءَ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از اقرب الموارد).
-
دیر و زود
لغتنامه دهخدا
دیر و زود. [ رُ ] (ق مرکب )در زمان نزدیک یا دور. سرانجام . عاقبت : گفتی که دیر و زودبحالت نظر کنم آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی . سعدی .دیر و زود این شخص و شکل نازنین خاک خواهد گشتن و خاکش غبار. سعدی .گر ترا کامی برآید دیر و زود از وصل مابعد از آن نا...
-
جستوجو در متن
-
زح
لغتنامه دهخدا
زح . [ زَح ح ] (ع مص ) دور کردن کسی یاچیزی را از جای آن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). دور کردن کسی را از جای وی . (آنندراج ). دور کردن . (تاج المصادر) (مصادر زوزنی ). || راندن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زود کشیدن . ...
-
کینه جستن
لغتنامه دهخدا
کینه جستن . [ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) انتقام کشیدن . انتقامجویی کردن . خونخواهی کردن . کینه کشیدن . کینه خواستن : ز ایوان به دشت آمد افراسیاب همی کرد بر کینه جستن شتاب . فردوسی .کینه نجوید مگر از دوستان بر چه نهادی تو الهی بناش ؟ ناصرخسرو.هر آ...
-
کینه کشیدن
لغتنامه دهخدا
کینه کشیدن . [ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) انتقام . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). انتقام کشیدن . (ناظم الاطباء). انتقامجویی کردن : اگر خشم نیافریدی هیچکس روی ننهادی سوی کینه کشیدن . (تاریخ بیهقی ).ارجو که زود سخت به فو...
-
میدان کشیدن
لغتنامه دهخدا
میدان کشیدن . [ م َ / م ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خویشتن را جمع کرده پس رفتن از برای جستن و این در گوسفند سرزن ظاهر است . (آنندراج ). دورخیز کردن . خود راجمع کرده پس رفتن برای برجستن . (غیاث ) : گر سپند آسا ز آتش می گریزم دور نیست میکشم میدان که خو...
-
سل
لغتنامه دهخدا
سل . [ س َل ل ] (ع مص ) روغن کشیدن از سکه و گرم کردن آن . || برکشیدن خاران را. || شپلیدن کنجد. || زدن و تازیانه زدن . || زود نقد کردن . || گرفتن چیزی را. || کندن چیزی را. || به آرامی بیرون آوردن چیزی را. || ریخته شدن دندانها. (ناظم الاطباء) (منتهی ال...
-
سوم
لغتنامه دهخدا
سوم . [ س َ ] (ع مص ) گران فروختن . (غیاث ). || بها کردن متاع را. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). طلب المبیع بالثمن الذی تقر ربه البیع. (التعریفات ). || وزیدن باد و زود گذشتن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دقت نمودن . (غیاث ). || خواری و...
-
تنظیم
لغتنامه دهخدا
تنظیم . [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ نظم . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). درکشیدن جواهر به رشته وسخن در وزن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درکشیدن جواهر به رشته و وزن ترتیب دادن سخن را. (ناظم الاطباء). جواهر به رشته کشیدن . (آنندراج ). ترتیب شعر وبه...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...
-
نفس سوختن
لغتنامه دهخدا
نفس سوختن . [ ن َ ف َت َ ] (مص مرکب ) تنگ شدن دم از کثرت رنج بردن و محنت کشیدن ، چنانکه بعد از دویدن و غوطه زدن [ چنین ] حالتی طاری شود. (از غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). نفس در سینه غرق کردن و غرق شدن . نفس گسستن : نفس در سینه ٔ باد خزان می سوخت نوم...
-
عنان گشادن
لغتنامه دهخدا
عنان گشادن . [ ع ِ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابل عنان کشیدن . راهی و روانه شدن . رفتن . عزیمت کردن .- عنان گشاده رفتن ؛ بسرعت رفتن و زود سپری شدن : دریغا عمر که عنان گشاده رفت . (کلیله و دمنه ).- عنان گشاده گشتن ؛ مطلق و آزاد شدن . از قید رستن : برگهای...
-
انشوطة
لغتنامه دهخدا
انشوطة. [ اُ طَ ] (ع اِ) گره آسان گشای چون گره ازاربند و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گرهی که گشودن آن آسان باشد چنانکه از یکی از دو طرف آن بکشند باز شود. (از اقرب الموارد). گرهی باشد که زود آسان گشاده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...