کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهاد
لغتنامه دهخدا
زهاد. [ زَ] (ع ص ) زمینی که جز به آب کثیر روان نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
زهاد
لغتنامه دهخدا
زهاد. [ زُهَْ ها ] (ع ص ، اِ) ج ِ زاهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء). پرهیزگاران و این ج ِ زاهد است . (غیاث ) (آنندراج ). پارسایان . زاهدان . (فرهنگ فارسی معین ) : و حکماء و زهاد غذاء خویش جو اختیار کرده اند. (نوروزنامه ). علماء گویند مقا...
-
واژههای مشابه
-
زهاد ثمانیة
لغتنامه دهخدا
زهاد ثمانیة. [ زُهَْ ها دِ ث َ ی َ ] (اِخ )در اصطلاح علمای رجال ، عبارت از ربیعبن خیثم و هرم بن حیان عبدی و اویس قرنی وعامربن عبد قیس و عبداﷲبن ثوب و مسروق بن اجدع و حسن بصری و اسودبن یزید یا برید یا بربر (علی اختلاف النسخ ) بوده و چهار تن اولی حقاً ...
-
جستوجو در متن
-
ابراهیم تیمی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم تیمی . [ اِ م ِ ت َ ] (اِخ ) نام یکی از زُهّاد. (ابن الندیم ).
-
ابن ابی الحواری
لغتنامه دهخدا
ابن ابی الحواری . [ اِ ن ُ اَ بِل ْ ح ُ را ] (اِخ ) نام یکی از زهاد.
-
باغنابادی
لغتنامه دهخدا
باغنابادی . [ ] (اِخ ) ابوعمرو محمدبن عبدالعزیزبن محمد باغنابادی از زهاد بود. (از معجم البلدان ).
-
گور
لغتنامه دهخدا
گور. [ گ َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد هند که کتابی به همین نام نوشته است . (ماللهند بیرونی ص 63).
-
ابن المنکدر
لغتنامه دهخدا
ابن المنکدر. [ اِ نُل ْم ُ ک َ دِ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد. (ابن الندیم ).
-
زهد
لغتنامه دهخدا
زهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
-
مستسلم
لغتنامه دهخدا
مستسلم . [ م ُ ت َ ل ِ ] (اِخ ) ابوسعید واسطی ثقفی . از معاریف زهاد است . و رجوع به ابوسعید واسطی شود.
-
ابوعلی
لغتنامه دهخدا
ابوعلی . [ اَ ع َ ] (اِخ ) المسوحی . حسن بن علی . یکی از زهاد و مشایخ معاصر جنید.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) واسطی ثقفی . موسوم به مستسلم یا مستلم . یکی از معاریف زهّاد است .
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) مُحب ّ. یکی از مشایخ عرفان و از زهاد و ارباب مروّت معاصربا ابی العباس بن مسروق .