کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زن به مزد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زن آقل
لغتنامه دهخدا
زن آقل . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد است که 187 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
سفت زن
لغتنامه دهخدا
سفت زن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) اسب سفت زن ؛ آنکه دست او از طرف شانه لنگد : سفت زن اسب که از شانه ٔاو در رفتن هر زمان آید در گوش دگرگون دستان .جوهری هروی .
-
شکافه زن
لغتنامه دهخدا
شکافه زن . [ ش ِ / ش َ ف َ / ف ِ زَ ] (نف مرکب ) کسی که شکافه بر ساز میزند و سازنده و ساززن . (آنندراج ) (انجمن آرا). سازنده و مطرب . (برهان ). مطرب . (ناظم الاطباء). زخمه زن . نوازنده ٔ ساز با مضراب : مثال طبع مثال یکی شکافه زن است که رود دارد بر چو...
-
نیم زن
لغتنامه دهخدا
نیم زن . [ زَ ] (ص مرکب ) از زن کمتر : پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن . فردوسی .مرد تمام آنکه نگفت و بکردو آنکه بگوید بکند نیمه مردآنکه نه گوید نه کند زن بودنیم زن است آنکه بگفت و نکرد.شمس تبریزی .
-
واکس زن
لغتنامه دهخدا
واکس زن . [ زَ ] (نف مرکب ) آن که واکس بروی کفش زند. واکسی . واکس زننده .
-
ویولون زن
لغتنامه دهخدا
ویولون زن . [ ی ُ لُن ْ زَ ] (نف مرکب ) ویولون زننده . نوازنده ٔ ویولون . ویولونیست .
-
ابریشم زن
لغتنامه دهخدا
ابریشم زن . [ اَ ش َ زَ ] (نف مرکب )نوازنده ٔ یکی از ذوات الاوتار. بریشم زن . بریشم نواز.
-
جلاجل زن
لغتنامه دهخدا
جلاجل زن . [ ج َ ج ِ زَ ] (نف مرکب ) آنکه عربانه و دایره و دف زند. (آنندراج ).
-
تپاله زن
لغتنامه دهخدا
تپاله زن . [ ت َ ل َ/ ل ِ زَ ] (نف مرکب ) تپاله بند. که تپاله را سرشد.
-
پینکی زن
لغتنامه دهخدا
پینکی زن . [ ن َ زَ ] (نف مرکب ) چرت زن : ریزد ز دهانش آب حیوان گردد هرگاه پینکی زن .باقر کاشی (در تعریف مرغابی . از آنندراج ).
-
ترانه زن
لغتنامه دهخدا
ترانه زن . [ ت َ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) مغنی . (ناظم الاطباء). ج ، ترانه زنان : از نوای تر ترانه زنان هر دو تن خاستند نازکنان .امیرخسرو (از بهار عجم ).
-
جانه زن
لغتنامه دهخدا
جانه زن . [ ن َ / ن ِ زَ ] (اِ مرکب ) زن جوان . مخفف جوانه زن . فتات .
-
دبال زن
لغتنامه دهخدا
دبال زن . [ دَ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . (لغت محلی شوشتر). طبال . || مُقارب با زن پیر. (لغت محلی شوشتر). مقاربت کننده با زن پیر. آرمنده با پیرزال .
-
درم زن
لغتنامه دهخدا
درم زن . [ دِ رَ زَ ] (نف مرکب ) درم زننده . زننده ٔ درم . آنکه درم سکه کند. (یادداشت مرحوم دهخدا). ضرّاب . (دهار) (مهذب الاسماء) : برگ بنفشه بخم چو پشت درم زن نرگس چون عشر در میان مجلد. منوچهری .نرگس میان باغ تو گوئی درم زنیست اوراق عشرهای مجلد کند ...
-
دوبهم زن
لغتنامه دهخدا
دوبهم زن . [ دُ ب ِ هََ زَ ] (نف مرکب ) نمام . ساعی . غماز. واهس . ماحل . محول . ناغز. واشی . سخن چین . دوبرهم زن . دوبهم انداز. مفتن . مضرب . واشیه . کسی که با سخن چینی میان دو تن فتنه و نفاق انگیزد. (یادداشت مؤلف ).