کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگبار
لغتنامه دهخدا
زنگبار. [ زَ ] (اِ مرکب ) دوات سیاهی را گویند. (برهان ). کنایه از دوات که مداد را در آن اندازند و هندبار نیز خوانندش . (آنندراج ) (از انجمن آرا). کنایه از دوات باشد. (فرهنگ رشیدی ). سیاهی دوات و مرکب . (ناظم الاطباء). || در فرهنگ بمعنی صمغی است که از...
-
زنگبار
لغتنامه دهخدا
زنگبار. [ زَ ] (اِخ ) (رود...) نام رودی به آذربایجان غربی که شهر ماکو و چای باسار و قسمتی از قره قویون را آب دهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جغرافیایی غرب ایران ص 38 شود.
-
زنگبار
لغتنامه دهخدا
زنگبار. [ زَ ] (اِخ ) نام مملکتی است . (از برهان ). از: «زنگ » + «بار» (پسوند مکان ). ساحل شرقی افریقا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ولایت زنگ . (فرهنگ رشیدی ). مملکتی در افریقای شرقی در کنار اقیانوس هند و کوائیلوآو ملند دو شهر معروف آن مملکت اند و تجارت...
-
زنگبار
لغتنامه دهخدا
زنگبار. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سهندآباد است که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
دریای زنگبار
لغتنامه دهخدا
دریای زنگبار. [ دَرْ ی ِ زَ گ َ ] (اِخ ) بحر زنج . بحر زنگ . رجوع به بحر زنج ذیل بحر شود.
-
جستوجو در متن
-
زنجستان
لغتنامه دهخدا
زنجستان . [ زَ ج َ / ج ِ ] (اِخ ) همان زنگستان است . (آنندراج ). زنگبار. (ناظم الاطباء). رجوع به زنگبار شود.
-
زنگباری
لغتنامه دهخدا
زنگباری . [ زَ ] (ص نسبی ) معروف است که مردم زنگبار باشد. (برهان ) (از آنندراج ). از: «زنگبار» + «ی » (نسبت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). منسوب به زنگبار. اهل زنگبار. از مردم زنگبار. (فرهنگ فارسی معین ). منسوب به زنگبار. (ناظم الاطباء). || صمغی را نیز ...
-
زنجبار
لغتنامه دهخدا
زنجبار. [ زَ ] (معرب ، اِ) زنگبار. رجوع به همین کلمه شود.
-
دیار زنگ
لغتنامه دهخدا
دیار زنگ . [ رِ زَ ] (اِخ ) رجوع به زنگبار شود.
-
نجا
لغتنامه دهخدا
نجا. [ ن ُ ] (اِخ ) شهری به ساحل بحرالزنج (دریای زنگبار) نزدیک مرکه و مقدشوه (موگادیشو). (از یادداشت مؤلف ).
-
ماجد
لغتنامه دهخدا
ماجد. [ ج ِ ](اِخ ) ابن سعیدبن سلطان بن احمدبن سعید البوسعیدی صاحب زنگبار. در سال 1273 هَ .ق در اواخر ایام پدرش والی زنگبار شد و در آن وقت انگلستان با پدرش قراردادی مبنی بر آزادی تجارت و عبور و اقامت اتباع خود بسته بود. هنگامی که پدرش مرد میان وی و ب...
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ح ِ ] (اِخ ) سواحل شرقی افریقا یعنی زنگبار و سفاله و نواحی همجوار آن را گویند. مردم آنجا و زبان آنان را نیز ساحلی و سواحلی نامند. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اندول
لغتنامه دهخدا
اندول .[ اَ ] (اِ) تخت مانندی از گلیم که بر چهارچوبه ای بامیخ محکم کرده باشند و بر روی آن نشینند چنانکه در زنگبار معمول است . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء).