کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنهار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنهار کردن
لغتنامه دهخدا
زنهار کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لابه کردن . خواهش کردن . امان خواستن . استمداد کردن : راست که افتادی وز خواب و ز خور ماندآنگه زاری کنی و خواهش و زنهار. ناصرخسرو (دیوان ص 165).علت پوشیده مدار از طبیب بر در اوخواهش و زنهار کن . ناصرخسرو.لبش زنهار...
-
واژههای مشابه
-
زنهار خواستن
لغتنامه دهخدا
زنهار خواستن . [ زِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) امان طلبیدن . پناه خواستن . مهلت خواستن : گر ایدونکه زنهار خواهی ز من سرت برگذارم از این انجمن . فردوسی .بپیچید و برگشت بر دست راست غمی شد ز سهراب و زنهار خواست . فردوسی .پیاده شو از شاه زنهار خواه به خاک...
-
زنهار دادن
لغتنامه دهخدا
زنهار دادن . [ زِ دَ ] (مص مرکب ) امان دادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اجاره . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ایمن گردانیدن : چو زنهار دادم نسازمت جنگ جهان نیست بر مرد هشیار تنگ . فردوسی .ز اسب اندر آورد و زنهار دادبه انکار با خویشتن یار داد. فردوس...
-
زنهار داشتن
لغتنامه دهخدا
زنهار داشتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) امانت داشتن : چنین گفت مر سام را شهریارکه از من تو این را به زنهار دار. فردوسی .برفت و بماند این سخن یادگارتو این یادگارش به زنهار دار. فردوسی .به گستهم گفتش که زنهار دارندیدم چو بیژن بدین روزگار. فردوسی .به زنهار ...
-
زنهار طلبیدن
لغتنامه دهخدا
زنهار طلبیدن . [ زِ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) امان خواستن . پناه طلبیدن : پدر به حکم وقوف ... و ممارست بر شدائدایام و ارتیاض به تجارب روزگار به امان پناهید و زنهار طلبید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کل...
-
زنهار گرفتن
لغتنامه دهخدا
زنهار گرفتن . [ زِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) امان خواستن : چو چاره نبد شهری و لشکری گرفتند زنهار و خواهشگری . اسدی .رجوع به ماده ٔبعد شود.
-
زنهار نهادن
لغتنامه دهخدا
زنهار نهادن . [ زِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) به امانت سپردن . امانت دادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر آنکس که زنهار خواهد نهادخدایا بدست تو بایدش داد. شمسی (یوسف و زلیخا، یادداشت ایضاً).رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود.
-
زنهار یافتن
لغتنامه دهخدا
زنهاریافتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) امان یافتن . پذیرفته شدن امان خواهی کسی . در پناه و امان شدن . رجوع به زنهار و زینهار و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود.
-
بی زنهار
لغتنامه دهخدا
بی زنهار. [ زِ ] (ص مرکب ) (از: بی + زنهار) بی امان . کسی که به او امنیت داده نشده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه امان ندارد. || که در آن امان و امنیت نیست . فاقد امان . بی امان : تا آفتاب سوزان شما را در این وادیها بی زنهار نسوزاند و هلاک نکند. (معارف ب...
-
جستوجو در متن
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج ُ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . (منتهی الارب ). || رجوع به جِوار شود. || اعتکاف کردن در مسجد. (اقرب الموارد).
-
خفقان کردن
لغتنامه دهخدا
خفقان کردن . [ خ َ ف َ ک َ دَ ](مص مرکب ) دل به طپش افتادن . طپیدن دل : زنهار از آن دبدبه ٔ کوس رحیلت چون رایت منصور چه دلها خفقان کرد.سعدی (غزلیات ).
-
استجارة
لغتنامه دهخدا
استجارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) زنهار خواستن . (منتهی الارب ). زینهار خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب زینهار کردن . پناه بردن و بمعنی اجاره کردن در: اجاره و استجاره ٔ املاک غلط است ، زیرا اجاره کردن ، استیجار است . رجوع به مستجیر شود.
-
اتلاء
لغتنامه دهخدا
اتلاء. [ اِ ] (ع مص ) در پی کردن . (منتهی الارب ). پی درپی آوردن . || متقدم شدن . || حواله کردن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || عهد و زنهار دادن کسی را. (تاج المصادر) (منتهی الارب ): اتلیته سهماً؛ تیر امان دادم او را. اتلیته ذمة عهد؛ زنهار دادم او...