زنهار داشتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) امانت داشتن :
چنین گفت مر سام را شهریار
که از من تو این را به زنهار دار.
برفت و بماند این سخن یادگار
تو این یادگارش به زنهار دار.
به گستهم گفتش که زنهار دار
ندیدم چو بیژن بدین روزگار.
به زنهار گیتی مده دل نه رازت
که گیتی نه راز و نه زنهار دارد.
رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود.