کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنهار داشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنهار داشتن
لغتنامه دهخدا
زنهار داشتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) امانت داشتن : چنین گفت مر سام را شهریارکه از من تو این را به زنهار دار. فردوسی .برفت و بماند این سخن یادگارتو این یادگارش به زنهار دار. فردوسی .به گستهم گفتش که زنهار دارندیدم چو بیژن بدین روزگار. فردوسی .به زنهار ...
-
واژههای مشابه
-
زنهار خواستن
لغتنامه دهخدا
زنهار خواستن . [ زِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) امان طلبیدن . پناه خواستن . مهلت خواستن : گر ایدونکه زنهار خواهی ز من سرت برگذارم از این انجمن . فردوسی .بپیچید و برگشت بر دست راست غمی شد ز سهراب و زنهار خواست . فردوسی .پیاده شو از شاه زنهار خواه به خاک...
-
زنهار خوردن
لغتنامه دهخدا
زنهار خوردن . [ زِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سلب حمایت از پناهنده ٔ خود کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پیمان شکنی . زنهارخواری . عهدشکنی : ز طبع تو همین آمد که کردی که با زنهاریان زنهار خوردی . (ویس و رامین ).چون همی بر من زنهار خورد دنیاخویشتن...
-
زنهار دادن
لغتنامه دهخدا
زنهار دادن . [ زِ دَ ] (مص مرکب ) امان دادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اجاره . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ایمن گردانیدن : چو زنهار دادم نسازمت جنگ جهان نیست بر مرد هشیار تنگ . فردوسی .ز اسب اندر آورد و زنهار دادبه انکار با خویشتن یار داد. فردوس...
-
زنهار شکستن
لغتنامه دهخدا
زنهار شکستن . [ زِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) عهد شکستن . پیمان شکنی کردن . رجوع به زینهار شکستن شود.
-
زنهار طلبیدن
لغتنامه دهخدا
زنهار طلبیدن . [ زِ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) امان خواستن . پناه طلبیدن : پدر به حکم وقوف ... و ممارست بر شدائدایام و ارتیاض به تجارب روزگار به امان پناهید و زنهار طلبید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 342). رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کل...
-
زنهار کردن
لغتنامه دهخدا
زنهار کردن . [ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لابه کردن . خواهش کردن . امان خواستن . استمداد کردن : راست که افتادی وز خواب و ز خور ماندآنگه زاری کنی و خواهش و زنهار. ناصرخسرو (دیوان ص 165).علت پوشیده مدار از طبیب بر در اوخواهش و زنهار کن . ناصرخسرو.لبش زنهار...
-
زنهار گرفتن
لغتنامه دهخدا
زنهار گرفتن . [ زِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) امان خواستن : چو چاره نبد شهری و لشکری گرفتند زنهار و خواهشگری . اسدی .رجوع به ماده ٔبعد شود.
-
زنهار نهادن
لغتنامه دهخدا
زنهار نهادن . [ زِ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) به امانت سپردن . امانت دادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر آنکس که زنهار خواهد نهادخدایا بدست تو بایدش داد. شمسی (یوسف و زلیخا، یادداشت ایضاً).رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای این دو کلمه شود.
-
زنهار یافتن
لغتنامه دهخدا
زنهاریافتن . [ زِ ت َ ] (مص مرکب ) امان یافتن . پذیرفته شدن امان خواهی کسی . در پناه و امان شدن . رجوع به زنهار و زینهار و دیگر ترکیبهای این دو کلمه شود.
-
بی زنهار
لغتنامه دهخدا
بی زنهار. [ زِ ] (ص مرکب ) (از: بی + زنهار) بی امان . کسی که به او امنیت داده نشده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه امان ندارد. || که در آن امان و امنیت نیست . فاقد امان . بی امان : تا آفتاب سوزان شما را در این وادیها بی زنهار نسوزاند و هلاک نکند. (معارف ب...
-
جستوجو در متن
-
زینهار داشتن
لغتنامه دهخدا
زینهار داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) امان داشتن . در امن و امان بودن : از تو نشاید گریخت خاصه در این دورمردم آزاده زینهار ندارد. خاقانی .رجوع به زنهار و زینهار و ترکیبهای آن دو شود.
-
دام داشتن
لغتنامه دهخدا
دام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .ناصرخسرو.