کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زموم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زموم
لغتنامه دهخدا
زموم . [ زُ ] (ع اِ) ج ِ زم : زموم الاکراد محالهم . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به دزی ج 1 ص 601 ذیل زم شود.
-
زموم
لغتنامه دهخدا
زموم . [ زُ ] (ع مص ) پر گردیدن و پر کردن مشک را. (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زم شود.
-
زموم
لغتنامه دهخدا
زموم . [زَ ] (ع اِ) سیماب . جیوه . (ناظم الاطباء). زیبق . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سیماب ، جیوه و زیبق شود.
-
واژههای همآوا
-
ذموم
لغتنامه دهخدا
ذموم . [ ذَ] (ع ص ) بسیار عیب شمارنده مردم را. عَیاب . عَیوب .
-
ضموم
لغتنامه دهخدا
ضموم . [ ض َ ] (ع اِ) هر رودباری که میان دو پشته ٔ بلند و دراز جاری باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زاووق
لغتنامه دهخدا
زاووق . (معرب ،اِ) نام جیوه است به اصطلاح اکسیریان و بعربی زیبق گویند. (برهان قاطع). و آن را آبک ، آبق ، ابوالارواح ، اصل الاجساد، ام الاجساد، پرنده ، بنده ، تیر، نافذ، جوهر، جیوه ، حل الذهب ، حی الماء، روح ، روحانی ، رجراج ، زاوق ، زموم ، ژیوه ، ستا...