کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زمان خشکی کامل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کله خشکی
لغتنامه دهخدا
کله خشکی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ خ ُ ] (حامص مرکب ) خلی . دیوانه مزاجی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خشک شود. || کله شقی . یکدندگی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خشک شود. || تریاکی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کله خشک شود.
-
ناخن خشکی
لغتنامه دهخدا
ناخن خشکی . [ خ ُ خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل ناخن خشک . بی خیری . بی برکتی . نفع خود طلبیدن و به دیگران اندک نفعی نرساندن . رجوع به ناخن خشک شود.
-
خشکی بخت
لغتنامه دهخدا
خشکی بخت . [ خ ُ ی ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادبار و بدبختی . (آنندراج ). بد طالعی : خشکی بخت فرومایه طلسمی بسته ست کابم از سرگذرد لیک لبم تر نشود.(از آنندراج ).
-
خشکی چرخ
لغتنامه دهخدا
خشکی چرخ . [ خ ُ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از بخل و امساک زمانه . (آنندراج ) : فارغ از بیش و کم بحر بود آب گهرخشکی چرخ بارباب قناعت چه کند.صائب (از آنندراج ).
-
خشکی دماغ
لغتنامه دهخدا
خشکی دماغ . [ خ ُ ی ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از جنون و دیوانگی و تندخویی بسرحد جنون .
-
خشکی زدگی
لغتنامه دهخدا
خشکی زدگی . [ خ ُ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب )بی بارانی و خشکی کشت و زرع . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکی طالع
لغتنامه دهخدا
خشکی طالع. [ خ ُ ی ِ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ادبار و بدبختی . خشکی بخت . (آنندراج ) : نم نگیرد ساغرم از خشکی طالع کلیم چون حباب از کاسه ای خود را بدریا می زنم . کلیم (دیوان چ بیضائی ص 285).خشکی طالع ما سد سکندر گردیدورنه پستان نصیب ای...
-
خشکی طبع
لغتنامه دهخدا
خشکی طبع. [ خ ُ ی ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عدم اجابت . یبوست . باز گرفتن طبع. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خشکی و تری
لغتنامه دهخدا
خشکی و تری . [ خ ُ ی ُ ت َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بر و بحر : بخشکی و تری و دریا و دشت بسی راه و بیراه را درنوشت .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
بادرایا
لغتنامه دهخدا
بادرایا. [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است از اعمال واسط. (سمعانی ). رجوع به بادرایایی شود. قریه ای است به نهروان و آن شهر کوچکی است نزدیک باکُسایا میان بندنیجین و نواحی واسط و محصولش خرمای قسب خشک است که در نهایت خوبی و خشکی است . گویند نخستین قریه ای که از...
-
شبه
لغتنامه دهخدا
شبه . [ ش ِب ْه ْ ] (ع ص ، اِ) مانند. مثل . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، مَشابه و مَشابیه (برخلاف قیاس چون محاسن و مذاکیر). (منتهی الارب ). ج ، اشباه . (از اقرب الموارد) : تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد به شبه باز خشین ، پند. فرخی .خوی...
-
جبسین
لغتنامه دهخدا
جبسین . [ ج َ / ج ِ ] (معرب ، اِ) گچ را گویند که بدان خانه سفید کنند و معرب جصین است . (آنندراج ). شاروق . کج . (از دزی ). هو حجرالجص صفایحی ابیض مشف و اذا احرق ازداد لطافة. (مقاله ٔثانیه از کتاب ثانی قانون ابوعلی چ طهران ص 175).در مخزن الادویه بفتح ...
-
لحوم
لغتنامه دهخدا
لحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گوشت را لحم گوید به تخفیف و تشدید میم و به رومی درا کرباس (؟) و به هندی ابره گویند «ص او نی ...
-
کتان
لغتنامه دهخدا
کتان . [ ک َت ْ تا / ک َ ] (ع اِ) نباتی است بقدر ذرعی ، ساق و برگش باریک و گلش لاجوردی است و پوست وی را همچون پنبه ریسند و جامه اش معتدل است در گرمی و سردی و خشکی و به اندام نچسبد و رافع حرارت و باعث تقلیل خوی است . (از منتهی الارب ). اعشی الف آن را ...