کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرخرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زرخرید
لغتنامه دهخدا
زرخرید. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) غلام و کنیزک که خریده شده باشد. (آنندراج ). هر چیز که شخص خریده باشد مانند غلام و داده . (ناظم الاطباء). درم خرید. درم خریده . مملوک . عبد. بنده . غلام زرخرید. بنده ٔزرخرید. کنیز زرخرید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
بی زر
لغتنامه دهخدا
بی زر. [زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زر) بی پول . مفلس . محتاج .- بی زرخرید ؛ میسرشده ٔ بدون خریدن . (ناظم الاطباء).
-
درم ناخریده
لغتنامه دهخدا
درم ناخریده . [ دِ رَ خ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) غلام و کنیز خانه زادکه زرخرید نباشد. (ناظم الاطباء). || بنده که بی پرداخت پول بدست آرند. غیرزرخرید : پذیرنده ٔ مُهرِ نامت شوم درم ناخریده غلامت شوم .نظامی .
-
زراهمة
لغتنامه دهخدا
زراهمة. [ زُ هَِ م َ ] (ع ص ) داه آزاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرستاری که برده ویا زرخرید نباشد. || زن نوجوان فربه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ستبر. درشت . (از اقرب الموارد). || عتیقه . یقال : امتة زراهمه ؛ غلیظة و عتیقه . (اقر...
-
زرخر
لغتنامه دهخدا
زرخر. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) بزرخریده . زرخرید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بنام شمسی باقی کنم مقالت خودچنانکه عقل پسندد بنظم و حکمت و پندکدام شمس بود، شمس زرگر آنکه بودغلام زرخر او شمس آسمان بلند. سوزنی (یادداشت ایضاً).رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
رقبة
لغتنامه دهخدا
رقبة. [ رَ ق َ ب َ ] (ع اِ) گردن . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (فرهنگ نظام ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). سپس گردن یا بن گردن یا گردن . ج ، رَقب . رِقاب . اَرقُب . رَقَبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گردن . جید. عنق . (یادداشت مؤلف ). گردن . سپس گ...
-
خرید
لغتنامه دهخدا
خرید. [ خ َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مقابل فروش . شری . شراء. ابتیاع . عمل خریدن . بیع. (یادداشت بخط مؤلف ) : پر از خورد و داد و خرید و فروخت تو گفتی زمان چشم ایشان بدوخت . فردوسی .- ارزان خرید ؛ به قیمت پائین تر از نرخ چیزی را خریدن .- بازخرید ؛ جنس فرو...
-
ثعالبة
لغتنامه دهخدا
ثعالبة. [ ث َ ل ِ ب َ ] (اِخ ) فرقه ای از پانزده فرقه ٔ خوارج . (مفاتیح العلوم ) (بیان الادیان ). از اصحاب ثعلب بن عامر. این فرقه ولایت را درباره ٔ کودکان شرط دانند. خواه کوچک باشند یا بزرگ تا زمانی که انکار وحدانیت الهی بعد از رسیدن به حد بلوغ از آن...
-
مملوک
لغتنامه دهخدا
مملوک . [ م َ ] (ع ص ، اِ) بنده و ملک کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بنده . (غیاث اللغات ). بنده ٔ درم خریده . (دهار). غلام . برده . مولی . زرخرید. درم خرید. بنده ٔ زرخرید. رقبه . عبد. اصطلاحاً بندگان سپید را مملوک و بندگان سیاه را ...
-
درم خرید
لغتنامه دهخدا
درم خرید. [ دِ رَ خ َ ] (ن مف مرکب ) درم خریده . که با درم او را خریده باشند. بنده . (شرفنامه ٔ منیری ). مملوک . زرخرید. عبد. (یادداشت مرحوم دهخدا) : می آرد شرف مردمی پدیدآزاده نژاد از درم خرید.رودکی .خاقانی آن اوست غلام درم خریدبفروشدش به هیچ که نای...
-
دده
لغتنامه دهخدا
دده . [ دَ دَ ] (ترکی ، اِ)کنیز را گویند که فرزندان کلان می کند. (برهان ). مربیه ٔ طفل از اطفال اعیان . زنی که تربیت طفلی کند. مقابل لله یعنی مردی که بدین کار مأمور باشد. در تداول گویند: من لله و دده ٔ او نیستم ؛ یعنی مربی یا مربیه ٔاو نیستم . امه ٔ...
-
استیلاد
لغتنامه دهخدا
استیلاد. [ اِ ] (ع مص ) طلب بچه کردن .فرزند خواستن . || مادر فرزند کردن کنیزک را. ام ّ ولد کردن . || محبت کردن با کنیزک تا از وی فرزند آید. (تاج المصادر بیهقی ). ولادت خواستن . (غیاث ). با کنیزک آرمیدن برای فرزند شدن . صحبت کردن با کنیزک تا از او فرز...
-
بریدشاهیان
لغتنامه دهخدا
بریدشاهیان . [ ب َ ] (اِخ ) بریدشاهیه . عنوان سلسله ای از امرای مسلمان ترک نژاد در هند که از اواخر قرن نهم هجری تا سال 1028 هَ . ق . در شهر برید (بیدار یا بیدر) کمابیش فرمانروایی داشتند. مؤسس سلسله ، قاسم برید، غلام زرخرید محمدشاه سوم سیزدهمین تن از...
-
چاکرزن
لغتنامه دهخدا
چاکرزن . [ ک َ / ک ِ زَ ] (ص مرکب ) یکی از طبقات چهارگانه ٔ زنان در عهد ساسانیان که عنوان خدمتگاری داشتند و ظاهراً کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزء این طبقه محسوب میشده اند. مؤلف کتاب «ایران در زمان ساسانیان » درباره ٔ حقوق قانونی این نوع زنان می نویسد...