زرخر. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) بزرخریده . زرخرید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بنام شمسی باقی کنم مقالت خود
چنانکه عقل پسندد بنظم و حکمت و پند
کدام شمس بود، شمس زرگر آنکه بود
غلام زرخر او شمس آسمان بلند.
رجوع به ماده ٔ بعد شود.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زرخر. [ زَ خ َ ] (ن مف مرکب ) بزرخریده . زرخرید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بنام شمسی باقی کنم مقالت خود
چنانکه عقل پسندد بنظم و حکمت و پند
کدام شمس بود، شمس زرگر آنکه بود
غلام زرخر او شمس آسمان بلند.