کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زجاجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زَج ْ جا ] (ص نسبی ) منسوب به زجاج بمعنی آبگینه ، و مراد از آن آبگینه ساز باشد. (ناظم الاطباء).
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زَج ْ جا ] (اِخ ) عبدالرحمان بن اسحاق ، مکنی به ابوالقاسم ، صاحب «الجمل »، منسوب است بسوی شیخ خود که ابواسحاق زجاج است . (از منتهی الارب ). عبدالرحمان بن اسحاق نحوی ، صاحب «جمل »، اهل بغداد و مقیم دمشق بود. از محمدبن عباس یزیدی و ابن درید و...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زَج ْ جا جی ی ] (اِخ ) ابوالحلی سوار. مردی فاضل و ادیب بود و مصنفاتی نیکو در ادب پرداخته است . وی از مردم زجاجة (قریه ای به صعید مصر) بود. (از معجم البلدان ). رجوع به زَجّاجة شود.
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زَج ْ جا جی ی ] (اِخ ) ابوشجاع ، از قریه ٔ زجاجه ٔ صعید مصر. در روزگار صلاح الدین ایوبی بود و فتنه ای انگیخت و مردی از بنی عبدالقوی را که از داعیان بود فرزند خلفاء مصر معرفی کرد و بدعوت برای او پرداخت تا اینکه بدست ابوبکربن ایوب بقتل رسید. ...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) شاعری است که ظاهراً در قرن هفتم هجری در تبریز میزیسته است . جوینی آرد: در تبریز شاعری است که او را زجاجی گویند، این قطعه گفته است :ای مبارک قدم جمال علی عالمی گشت شادمان از توتا به طوسش برفتی اندر پی عاقبت هم نبرد جان از تومی نی...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابواسحاق مروزی . از اهل مرو بود و در بغداد حدیث میگفت . از ابوحامد احمدبن محمدبن عباس سوسقانی و ابواحمد علی بن محمد حسینی روایت دارد و ابوبکر محمدبن عبدالملک بن بسران عبدی از او نقل حدی...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) ابراهیم بن یوسف بن محمد، مکنی به ابواسحاق و مشهور به زجاجی . از اکابر عرفای عهد متوکل عباسی (232 - 247هَ . ق .) و از اصحاب شیخ ابوحفص نیشابوری و جنید بغدادی بود. (از ریحانة الادب - از نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 142). رجوع به ابراهیم ...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) ابوالعباس نحوی . همزمان ابن الرومی ، اخفش و قاسم بن عبید بوده است . رجوع به خاندان نوبختی تألیف اقبال ص 199 شود.
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) احمدبن علی بن عبداﷲبن منصور طبری مؤدب ، مکنی به ابوبکر. وی در بغداد سکونت داشت و هم در آنجا به نقل حدیث پرداخت . از ابوحفص عمربن ابراهیم مقری ، حدیث دارد و ابوبکر احمدبن علی بن ثابت خطیب و ابوالقاسم خلف بن احمد خزفی مصری از او ...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) اسماعیل ابوالقاسم بن ابی حرث . صاحب اربعین . (از منتهی الارب ). اسماعیل بن ابی حارث مکنی به ابوالقاسم ، محدث و صاحب اربعین .در یک نسخه نام پدر او ابوحرب آمده است . وی از یوسف بن موسی روایت دارد و احمدبن علی بن ابراهیم انبدونی و ...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) حسن بن محمدبن عباس ، مکنی به ابوعلی . (منتهی الارب ). حسن بن محمدبن عباس ، از علی بن محمدبن مهرویه ٔ قزوینی روایت دارد و پیش از 400 هَ . ق . درگذشته است . (از تاج العروس ).
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن ابی بکربن احمدبن علی بن عبداﷲ. ازابواحمد فرضی و ابن بکران و طبقه ٔ بعد از آنان حدیث شنیده است و من خود از او حدیث شنیده ام . ابوالقاسم بن سمرقندی و ابوبکر انصاری و دیگران برای ما از او روایت کرده اند. وی در حدود470...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن احمد طبری . از محدثانست . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) فضل بن احمدبن محمد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم ، مکنی به ابوعمرو. وفاتش در 348 هَ . ق . بزمان مطیع خلیفه . از سخنان اوست : هرکه سخن گوید از جایی که آنجا نرسیده باشد فتنه ٔ مستمع باشد. (از تاریخ گزیده چ گراوری ص 781). بستانی آرد: از عابدان و زاهدان صوفی منش بود...