کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاتورق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زاتورق
لغتنامه دهخدا
زاتورق . [ ] (اِ) مؤلف تاریخ سیستان آرد: باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین و بوالفتح آنجا شد و ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325). و مفهوم این کلمه معلوم نشد.
-
جستوجو در متن
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بوده است در سیستان مقیم اوق : باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین [ و ثلاثمائة ] و بوالفتح آنجا شدو ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325).
-
تازی مندرک
لغتنامه دهخدا
تازی مندرک . [ ] (اِخ ) ظاهراً از امرای خراسان معاصر امیر ابوجعفر احمدبن محمد و نصربن احمد سامانی : باز میان مردمان اوق تعصب «شنگل » و «زاتورق » افتاد اندر سنه ٔ احدی واربعین و ابوالفتح [سپهسالار امیر بوجعفر] آنجا شد و ایشان را زجر کرد، باز بوالفتح ر...
-
ابوجعفر
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر. [ اَ ج َ ف َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن خلف بن اللیث . ملقب به امیر شهید. مولد او به روزدوشنبه چهار روز باقی از شعبان سنه ٔ ثلث و تسعین و مأتین (293 هَ . ق .). و اندر وقت که از مادر بوجود آمد کف دست گشاده داشت هر دو، زنان اهل بیت او گفتندهر چه ...